جدول جو
جدول جو

معنی اباحه - جستجوی لغت در جدول جو

اباحه
مباح کردن، حلال دانستن، جایز شمردن، روا دانستن، مشترک دانستن اموال و املاک
تصویری از اباحه
تصویر اباحه
فرهنگ فارسی عمید
اباحه
(زَ / زِ نَ)
رجوع به اباحت شود
لغت نامه دهخدا
اباحه
روا دانستن روایی، آشکار کردن مباح کردن حلال کردن جایز دانستن مقابل تحریم حرام کردن، جواز روایی، عبارتست از نداشتن اعتقاد بوجود تکلیف و روا داشتن ارتکاب محرمات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اباحی
تصویر اباحی
اباحتی، آنکه هر چیز و هر کاری را مباح می داند و ارتکاب هر گناهی را جایز می شمارد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
یک نی
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
سرباز زدن اندر کاری. فروگذاشتن طاعت
قصاص کردن، با مأوی بردن، بازگردانیدن، گریختن، پوست را دباغت کردن. پیراستن پوست را
لغت نامه دهخدا
(بُ)
رجوع به اباتت شود
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
رجوع به اباثت شود
لغت نامه دهخدا
اباحه. مباح کردن. حلال کردن. جائز داشتن. روا شمردن. حلیت. جواز. روائی. دستوری. رخصت. مقابل حظر و تحریم و منع:
کاین اباحت زین جماعت فاش شد
رخصت هر مفلس قلاش شد.
مولوی.
، غارت کردن، از بیخ برکندن، ظاهر کردن راز
لغت نامه دهخدا
(اِحی ی)
ملحدی که همه چیز را مباح شمرد
لغت نامه دهخدا
(اِ حی یَ)
جماعت ملحدان، که چیزی را حرام و ناروا ندانند
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
رجوع به ابادت شود
لغت نامه دهخدا
(قَ بَ)
اراحت. در باد درآمدن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از سباحه
تصویر سباحه
آشنا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباحه
تصویر قباحه
زشتی، رسوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صباحه
تصویر صباحه
خوبرو شدن، خوبرویی زیبایی، سپید رخساری سپیدی رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکاحه
تصویر اکاحه
زبردستی چیره گری، دادن
فرهنگ لغت هوشیار
مباح کردن حلال کردن جایز دانستن مقابل تحریم حرام کردن، جواز روایی، عبارتست از نداشتن اعتقاد بوجود تکلیف و روا داشتن ارتکاب محرمات
فرهنگ لغت هوشیار
آشکار کردن، جدا کردن، پیدا کردن، سو دادن یاران پیدا کردن روشن کردن هویدا کردن روشن کردن هویدا کردن، پیدا شدن آشکار شدن هویدا شدن، پیدایی ظهور روشنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباله
تصویر اباله
سرپاگرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
گروه ناجور جماعتی آمیخته از هر جنس مرد، مجمعی را گویند که از هر جنس مردم در آنجا باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباره
تصویر اباره
آواران، مردم آوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباده
تصویر اباده
کشتن تبه کردن هلاک کردن کشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباحیه
تصویر اباحیه
جماعت ملحدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباحی
تصویر اباحی
ملحدی که همه چیز را مباح شمرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباته
تصویر اباته
شب گذراندن شب ماند گاری به زور شب گذرانیدن بیتوته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آسودن، آسایش دادن، گندیدگی بویناکی، هوده رسانی (هوده حق) آسودن بر آسودن، راحت رسانیدن آسایش دادن، حق به حق دار دادن رد کردن حق کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشاحه
تصویر اشاحه
گیاه رویاندن، پرهیزکردن، پشتکار، رویگردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازاحه
تصویر ازاحه
یا ازاحه امر. تمام کردن کار بانجام رسانیدن قضای امر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراحه
تصویر اراحه
((اِ حَ یا حِ))
آسودن، برآسودن، راحت رسانیدن، آسایش دادن، حق به حق دار دادن، رو کردن حق کسی را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اباحت
تصویر اباحت
((اِ حَ))
حلال کردن، روا دانستن، جایز، به تکلیف اعتقادی نداشتن و انجام محّرمات را جایز دانستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اباده
تصویر اباده
هلاک کردن، کشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اباره
تصویر اباره
((اِ یا اَ رِ))
مایه خرمابن نر را به خرمابن ماده رساندن، هلاک کردن، اصلاح کشت و زرع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اباشه
تصویر اباشه
((اُ شَ یا ش ِ))
اباش، جماعتی آمیخته از هر جنس مردم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکاحه
تصویر اکاحه
چیره گری، دادن، زبردستی
فرهنگ واژه فارسی سره