- ابابیل
- تک ندار گروه ها، گله گله، پرستو با خوراک بالوایه دمسنجه، جمع ابال اباله اباله ابیل ابول (که هیچیک از آنها در فارسی مستعمل نیست) و گفته اند جمعی است بی مفرد. دسته های پراکنده گروه های متفرق: طیرابابیل دسته های مرغان، پرستو پرستوک خطاف چلچله بابیل
معنی ابابیل - جستجوی لغت در جدول جو
- ابابیل
- پرستو، گروه ها، گله گله
- ابابیل
- پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
- ابابیل
- دسته های پراکنده، دسته دسته، گروه مرغان، پرستوها، چلچله ها
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع باطل
بیهوده ها، یاوه ها
باطل ها، ناچیز ها، ناحق ها، بی اثرها، بیهوده ها، یاوه ها، پوچ ها، جمع واژۀ باطل
جمع باطل، سخنان یاوه و بیهوده، چیزهای باطل
مخفف ابابیل
ابابیل، پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد، بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
جمع ابهام
جمع ابلیس
نام پیروان عبد الله بن اباض از رویگردانان
جمع بزر آنچه در دیگ کنند از ادویه و بوی افزارهای خشک
ظروف سفالینه، کوزه ها
جمع برز، دیگ ابزار
جماعت ملحدان
پدر بزرگ، لالا موء دب مربی کودک (مخصوصا مربی شاهزادگان)، وزیر بزرگ، پادشاه، اتالیق یعنی پدر خوانده
یونانی تازی گشته گزیرکان (مجمع الجزایر)
خاوندی منسوب به ارباب (درفارسی مفرد بحساب آید) آنچه وابسته و متعلق به ارباب باشد از آب و زمین و بذر و ابزار کشت و جز آن. یا امک اربابی. زمینهایی که ارباب خود را صاحب آنها میداند زمینهای عمده مالک زمینهایی که مالک بزرگ عهده دار امور آنست و کشاورزان برای ارباب در آن کار میکنند
جمع اسبوع، هفته ها، هفت بار، روزها جمع اسبوع. هفت ها هفت هفت، هفته ها
جمع اصبع، انگشتان
اهریمنان
دیگ ابزار
آوتابه ها
افسرها، بساک ها
گمراهی
جمع اکلیل، افسرها بساک ها جمع اکلیل سر بندها تاجها افسرها
جمع اقوال، گفته ها، گفتارها، جمع الجمع قول، سخنان
جمع افعال، پویه ها جمع افعال جمع الجمع. فعل فعلها کنشها کردارها. یا افاعیل عروضی. ارکان عروضی
جمع انجیل، یونانی تازی شده مژده ها مژده نامه ها جمع انجیل
جمع انبوش، تره های بر کنده، درختان بر کنده
پارسی تازی شده، جمع انبار، انبارها
جمع انبوب، نیچه ها
جمع دیباج، از ریشه پارسی دبوس ها گرزه های آهنین