جدول جو
جدول جو

معنی ائهال - جستجوی لغت در جدول جو

ائهال(اِ)
رجوع به ایهال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امهال
تصویر امهال
مهلت دادن، زمان دادن، فرصت دادن، سستی و کاهلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسهال
تصویر اسهال
دفع مدفوع به صورت شل و آبکی که منجر به کم شدن آب بدن می شود، هیضه، شکم روش، شکم روه، بیرون روه، زحیر، تردّد، رانش
اسهال خونی: در پزشکی نوعی اسهال که با التهاب، زخم روده و لخته های خون در مدفوع همراه است
فرهنگ فارسی عمید
(وِ کُ)
اطهال زمین، گیاه اندک روییدن از آن. (از متن اللغه) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
کدخدا کردن، (از آنندراج) (از اقرب الموارد)، زن دادن، (المصادر زوزنی)، آهلک اﷲ فی الجنه، ای ادخلکها و زوجک فیها، (منتهی الارب)، آهلک اﷲ فی الجنه، داخل کند خدا تو را در بهشت و زن دهد تو را در آن
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایصال شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایکال شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نخست آب خورانیدن. (آنندراج) (منتهی الارب). نخست بر آب آوردن شتران را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). شربت اول دادن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، باران نازل کردن آسمان. (از اقرب الموارد) ، روان شدن اشک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
تأهل. (منتهی الارب) ، رسن یک تاه تافته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بی شبان یا بی پستان بند یا بی مهار و بی نشان گذاشتن اشتر را تا بچرد هر جا که خواهد. (منتهی الارب) ، پوشیده گفتن، پیچیدگی. بستگی. پوشیدگی. تاریکی، دور کردن و راندن کسی را از کار، مجهول و مطلق و بی قید گذاشتن چیزی را، بند کردن در، بسیاربهمی شدن و بهمی ناک گردیدن زمین. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، ابهام امر، بسته و مشتبه شدن آن، ابهام ارض، رویانیدن زمین گیاه بهمی را
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بنابایست مشغول شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : اقهل الرجل، تکلف مالایعنیه. (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(بَ کُ)
اضهال نخل، پدید آمدن رطب آن. (از اقرب الموارد). رطب آوردن خرمابن و رطبناک گردیدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رطبناک گردیدن خرمابن و رطب آوردن آن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
بزمین نرم رسیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(یِ)
غافل کردن. (مؤید الفضلاء). غافل گردانیدن. فراموشانیدن: اذهله الأمر اذهالاً و اذهله عنه.
لغت نامه دهخدا
(اِ قَ)
زمان دادن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). روزگار دادن. (تاریخ بیهقی). مهلت و فرصت دادن. (غیاث اللغات). مدت دادن. معوق گذاشتن. تمهیل کردن. تمدید مدت کردن. درنگی دادن. (یادداشت مؤلف). انظار. (از اقرب الموارد). درنگی خواستن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اهل. (ناظم الاطباء). و رجوع به اهل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اذهال
تصویر اذهال
کوتاهی کردن فراموشی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایهال
تصویر ایهال
در ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امهال
تصویر امهال
زمان دادن، فرصت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقهال
تصویر اقهال
روان آلودن ناشایستگری (روان نفس)
فرهنگ لغت هوشیار
شکم راندن توسط دارو، شکم روش، نام مریضی میباشد که فضولات معده پی درپی وبه شکل مایع جاری میشود، بیرون روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امهال
تصویر امهال
((اِ))
مهلت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسهال
تصویر اسهال
((اِ))
شکم روی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اذهال
تصویر اذهال
((اِ))
به فراموشی سپردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسهال
تصویر اسهال
شکم روش
فرهنگ واژه فارسی سره
شکم روش، لینت مزاج
متضاد: قبض
فرهنگ واژه مترادف متضاد