جدول جو
جدول جو

معنی ائجاد - جستجوی لغت در جدول جو

ائجاد
(اِ)
رجوع به ایجاد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایجاد
تصویر ایجاد
آفریدن، هست کردن، به وجود آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجاد
تصویر انجاد
نجدها، زمین های بلند، جمع واژۀ نجد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امجاد
تصویر امجاد
ماجدها، بزرگواران، گرامی ها، خوش خوها، بخشندگان، جوانمردها، جمع واژۀ ماجد
مجیدها، بزرگوارها، گرامی ها، شریف ها، بلندپایگان، جمع واژۀ مجید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجاد
تصویر انجاد
یاری دادن، دعوت پذیرفتن، بلند خواندن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
لرزانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). یقال: ارجد (مجهولاً) ، لرزانیده شد. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(گُ)
سر نگون کردن. (منتهی الارب). سر فرودآوردن. (تاج المصادر بیهقی). سر فروآوردن. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ)
جهود و ترسا.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائجاد، (از ’وج د’) آفریدن و هست نمودن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، در وجود آوردن و پیدا کردن، (آنندراج) (غیاث)، هست کردن، (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) :
این طلب در ما هم از ایجاد تست
رستن از بیداد یارب داد تست،
مولوی،
- ایجاد کردن، آفریدن، از عدم بوجود آوردن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به نجد برآمدن یا بسوی نجد برآمدن. (منتهی الارب). بنجد درآمدن یا بسوی نجد درآمدن. (آنندراج). بنجد شدن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). از نجدبرآمدن و بسوی نجد رفتن. (ناظم الاطباء). و منه المثل: انجد من رای حضناً، و حضن اسم جبلی است.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ ثَ)
شب خفتن.
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، دارای 150 تن سکنه است، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایکاد شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایصاد شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایساد شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایجار شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نجد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). زمینهای بلند. (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ/اُ)
چیزی مانند طاق خرد و کوتاه. طاق عمارت
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ماجد و مجید. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). بزرگان. (از غیاث اللغات) (آنندراج). بزرگواران. (فرهنگ فارسی معین). جمع واژۀ مجد. (اقرب الموارد) ، خداوند شتر مادگان درد زه گرفته شدن، در شیرزنه جنبیدن شیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بزرگ داشتن و ببزرگی ستودن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارجاد
تصویر ارجاد
لرزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهجاد
تصویر اهجاد
خفتن، خوابانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجاد
تصویر ایجاد
آفریدن و هست نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاد
تصویر انجاد
دعوت را پذیرفتن، یاری دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امجاد
تصویر امجاد
بسیار بخشیدن، بزرگ داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسجاد
تصویر اسجاد
سر فرود آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجاد
تصویر ایجاد
بوجود آوردن، آفریدن، آفرینش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امجاد
تصویر امجاد
((اِ))
بزرگ داشتن، به بزرگی ستودن، بسیار بخشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امجاد
تصویر امجاد
((اَ))
جمع ماجد، مجید، بزرگواران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انجاد
تصویر انجاد
جمع نجد، زمین بلند، آن چه بدان خانه را زینت کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایجاد
تصویر ایجاد
آفرینش، برپایی، گشایش، ساختن
فرهنگ واژه فارسی سره
ابداع، احداث، پیدایش، تاسیس، تشکیل، تکوین، تولید، خلق، خلقت، کون، وضع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اختراع
دیکشنری اردو به فارسی