- ائتواء
- فرود آمدن جای گرفتن، نرم شدن
معنی ائتواء - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فروستکی فراگیری، گرد آوری، فراز آمدن، دست یافتن گرد کردن گرد فرو گرفتن فرا گرفتن از هر سوی، اشتمال شامل بودن بر در برداشتن، فراز آمدن بر دست یافتن بر چیزی
سیراب شدن، تاب برداشتن
خطی فرضی که زمین را به دو نیمه تقسیم کند از مشرق تا مغرب، برابرشدن، برابری، یکسانی، برابری یکسانی، راست و یکسان شدن، برابر شدن، راست شدن، برابری یکسانی، معتدل گردیدن، اعتدال: استواء قامت، قرار گرفتن، استقرار. یا خط استواء. دایره ای شرقی غربی که کره زمین را بدو قسمت متساوی (شمالی جنوبی) تقسیم کند
توانمندی، به بیگاری گرفتن، خریدن پس از گران شدن گرانخری
سستی کردن، خمیدن، روی گردانیدن، پیچیدن در پیچیدن پیچ خوردن پیچیده شدن، پیچیدگی پیچش خمیدگی
روا کردن نیاز، ماندگار شدن، آهنگیدن
((اِ تِ))
فرهنگ فارسی معین
برابر شدن، مانند یکدیگر شدن، قرار گرفتن، استقرار، در جغرافیا دایره ای فرضی که مانند کمربندی زمین را به دو نیمکره شمالی و جنوبی تقسیم می کند
همسایگی کردن همسایه شدن
دلیر شدن بر کسی، دلیری دلیر شدن دلیر گردیدن برکسی، دلیری
از بن کندن
برگزیدن، فراهم آوردن، برگزیدگی، ناجوری برگزیدن گزین کردن، فراهم آوردن، گرفتن مال از جایهای آن، برگزیدگی، تمییز تمایز اختلاف، (تصوف) عبارتست از آنکه حق تعالی بنده را بفیضی مخصوص گرداند که از آن نعمتها بی سعی بنده را حاصل آید و آن جز پیمبران و شهدا و صدیقان را نبود و اصطفاء خالص اجتبائی را گویند که در آن بهیچوجهی از وجوه شایبه نباشد
پنهان گشتن پنهانیدن نهفتگی نهان گردیدن پوشیده گردیدن پنهان شدن استتار تواری
گام نهادن
رنگ پریدگی بیم زدگی، ربودن، خود داری، فروتنی
پنهان شدن
شکار رمانی شکار رماندن، در میان گرفتن
خوراک پرهیزی، پشتیبانی، پرهیز پرهیزانه پرهیز کردن خود را از چیزی نگاهداشتن از چیز زیان دار پرهیز کردن، پرهیز کردن بیمار از خوراکهای مضر رژیم گرفتن، پرهیز بیماراز چیزهای زیان آور رژیم
بهره مندی، خوشدلی
آشامیدن
امید بستن امیدواری امید کردن امید داشتن امیدوار بودن، امیدواری امید رجا
دیدبانی، چشم داشت
آمیخته شدن، خوراک کردن
سر شیر خوردن سر شیر گرفتن
پسندیدن، خشنود شدن
پشیمانی، نجنبیدن بر جای ایستادن، به آماج خوردن
چادر بر خویشتن افکندن
دست از بدی کشیدن، پشیمانی از رهاکردن بازگشت بانگ کسی را در آوردن
آب از چاه بر کشیدن آب کشیدن، آب خواستن طلب آب، نوشاندن آب و شراب
به کنیزی گرفتن
پایدار، ثابت، متقن، پا برجا، راسخ، متین، محکم، امین
رای خواهی
آغاز، آغازیدن، نخست