بازرگانی کردن. (تاج المصادر بیهقی). خرید و فروش کردن. معامله. سودا. بیع و شری. تجارت. (زوزنی) : هرکه شد مر شاه را او جامه دار هست خسران بهر شاهش اتّجار. مولوی. ، دارو بگلوی خود فروبردن. (زوزنی) ، میان دهن را علاج کردن، علاج کردن. (زوزنی) ، خویشتن را علاج کردن به وجور. (و وجور داروست که در دهن ریزند). دارو گرفتن بوجور. (منتهی الارب)
بازرگانی کردن. (تاج المصادر بیهقی). خرید و فروش کردن. معامله. سودا. بیع و شری. تجارت. (زوزنی) : هرکه شد مر شاه را او جامه دار هست خسران بهر شاهش اتّجار. مولوی. ، دارو بگلوی خود فروبردن. (زوزنی) ، میان دهن را علاج کردن، علاج کردن. (زوزنی) ، خویشتن را علاج کردن به وجور. (و وجور داروست که در دهن ریزند). دارو گرفتن بوجور. (منتهی الارب)
ائتجار. صدقه دادن بطلب اجر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از رأی خود کاری کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به رأی خود کار کردن. (ناظم الاطباء) ، کنکاش نمودن. از لغات اضداد است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). با یکدیگر مشورت کردن. (از اقرب الموارد) (مجمل اللغه) (تاج المصادر بیهقی). مشورت کردن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24) (ناظم الاطباء) : ان الملأ یأتمرون بک لیقتلوک. (قرآن 20/28) ، ایتمر القوم، امر کرد بعضی مر بعضی را. بعضی از آن قوم امر کردند مر بعضی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ایتمر به، قصد آن کرد. (منتهی الارب)
ائتجار. صدقه دادن بطلب اجر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از رأی خود کاری کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به رأی خود کار کردن. (ناظم الاطباء) ، کنکاش نمودن. از لغات اضداد است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). با یکدیگر مشورت کردن. (از اقرب الموارد) (مجمل اللغه) (تاج المصادر بیهقی). مشورت کردن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24) (ناظم الاطباء) : ان الملأ یأتمرون بک لیقتلوک. (قرآن 20/28) ، ایتمر القوم، امر کرد بعضی مر بعضی را. بعضی از آن قوم امر کردند مر بعضی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ایتمر به، قصد آن کرد. (منتهی الارب)
از خود گفتن سخنی را و بربافتن آن بی شنیدن و آموختن از کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخن ساختن از خود بدون شنیدن و بی آموختن آن از کسی. (از اقرب الموارد) ، حمد خدای تعالی. (هفت قلزم) (برهان) (آنندراج). مدح. حمد. ستایش. افدستا. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به افدستا شود
از خود گفتن سخنی را و بربافتن آن بی شنیدن و آموختن از کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخن ساختن از خود بدون شنیدن و بی آموختن آن از کسی. (از اقرب الموارد) ، حمد خدای تعالی. (هفت قلزم) (برهان) (آنندراج). مدح. حمد. ستایش. افدستا. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به افدستا شود
در کنار گرفتن. در کنار نهادن. - احتجارلوح، در کنار گرفتن لوح را. ، زبانه کشیدن آتش. افروخته شدن آتش. احتماد (مقلوب احتدام). (منتهی الارب) ، سخت شدن سورت شراب، سخت شدن رنگ سرخی خون تا مایل بسیاهی شود، سخت شدن خشم کسی. برجوشیدن دل از خشم. دندان سائیدن بر کسی از خشم. دندان غرچه رفتن بر کس از خشم. افروخته شدن روی از غضب
در کنار گرفتن. در کنار نهادن. - احتجارلوح، در کنار گرفتن لوح را. ، زبانه کشیدن آتش. افروخته شدن آتش. احتماد (مقلوب احتدام). (منتهی الارب) ، سخت شدن سورت شراب، سخت شدن رنگ سُرخی خون تا مایل بسیاهی شود، سخت شدن خشم کسی. برجوشیدن دل از خشم. دندان سائیدن بر کسی از خشم. دندان غِرچه رفتن بر کس از خشم. افروخته شدن روی از غضب