بازرگانی کردن. (تاج المصادر بیهقی). خرید و فروش کردن. معامله. سودا. بیع و شری. تجارت. (زوزنی) : هرکه شد مر شاه را او جامه دار هست خسران بهر شاهش اتّجار. مولوی. ، دارو بگلوی خود فروبردن. (زوزنی) ، میان دهن را علاج کردن، علاج کردن. (زوزنی) ، خویشتن را علاج کردن به وجور. (و وجور داروست که در دهن ریزند). دارو گرفتن بوجور. (منتهی الارب)