جدول جو
جدول جو

معنی آگاهی - جستجوی لغت در جدول جو

آگاهی
خبر داشتن، اطلاع، هوشیاری، آگاه بودن، برای مثال عبادت به تقلید، گمراهی است / خنک رهرویی را که آ گاهی است (سعدی۱ - ۱۷۸)
سازمان نیروی انتظامی برای کشف دزدی، جنایت و دستگیر کردن بزه کاران، تامینات، خبر
آگاهی خواستن: خبر خواستن، خبر پرسیدن
آگاهی دادن: خبر دادن، آگاه ساختن، آگاهانیدن
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
فرهنگ فارسی عمید
آگاهی
اداره ای در شهربانی برای تعقیب بزهکاران، (فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
آگاهی
شناخت. خبر. نباء. اطلاع. آگهی، علم. معرفت. خبرت. وقوف. عرفان:
پس آگاهی آمد به اسفندیار
که کشته شد آن شاهزاده سوار.
فردوسی.
پس آگاهی آمد بشاه بزرگ
ز مهراب و دستان سام سترگ.
فردوسی.
پس آگاهی آمد ز فرخ پسر
بمادر که فرزند (فریدون شد تاجور.
فردوسی.
پس آگاهی آمد ز هاماوران
بدشت سواران نیزه وران.
فردوسی.
پس آگاهی آمد سوی نیمروز
به نزدیک سالار گیتی فروز.
فردوسی.
چو آگاهی آمد به آزادگان
بر پیر گودرز گشوادگان.
فردوسی.
چو آگاهی آمدبایران ز شاه
از آن ایزدی فرّ و آن دستگاه.
فردوسی.
چو آگاهی آمد به پرویز شاه
که پیغمبر قیصرآمد ز راه.
فردوسی.
چو آگاهی آمد بسوی گراز
که آن نامور شد سوی رزم باز.
فردوسی.
چو آگاهی آمد بگردان شاه
خرامان برفتند تا بارگاه.
فردوسی.
چو آگاهی آمد بگشتاسب شاه
که سالار ترکان چین با سپاه...
فردوسی.
چو آگاهی آمد سوی نیمروز
بنزد سپهدار گیتی فروز.
فردوسی.
چو آن نامه نزدیک خسرو رسید
ز پیوستن آگاهی نو رسید.
فردوسی.
ز آگاهی نامدار اردشیر
سپه انجمن شد بر آن آبگیر.
فردوسی.
که آگاهی ما بخسرو برد
ورا زآن سخن هدیۀ نو برد.
فردوسی.
چنان کز تو به نزدیک من است ای خسرو آگاهی
ز تو تا خسروان چندان بود کز ماه تا ماهی.
فرخی.
این ملکه نصیحتی کرده است و سخت بوقت آگاهی داده. (تاریخ بیهقی). پادشاهان را این آگاهی نباشد اما منهیان و جاسوسان برای این کارها باشند تا چنین دقائق ها را نپوشانند. (تاریخ بیهقی).
عبادت بتقلید گمراهی است
خنک رهروی را که آگاهی است.
سعدی.
- آگاهی خواستن، استخبار. استعلام.
- آگاهی دادن، آگاه کردن. اخبار. اعلام. انباء. آگاهانیدن. اذان. تنبیه. پیام.
- آگاهی، آگاهی مرگ، نعی. خبر مرگ:
چنین تا به نزدیک گشتاسب شد
به آگاهی درد لهراسب شد.
فردوسی.
از آن روزبانان ناپاکمرد
تنی چند روزی بدو بازخورد
گرفتند و بردند بسته چو یوز
بر او بر سر آورد ضحاک روز...
چو آگاهی شوی بشنود زن
ز بیدادها بر سرش آمدن
دوان داغدل خستۀ روزگار
همی رفت پویان سوی مرغزار.
فردوسی.
بمادر یکی نامه فرمود و گفت
که آگاهی مرگ نتوان نهفت.
فردوسی.
- آگاهی یافتن، انتباه. انتبال
لغت نامه دهخدا
آگاهی
شناخت، خبر، اطلاع اداره شهربانی
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
فرهنگ لغت هوشیار
آگاهی
خبر، اطلاع، دانش، معرفت، شعبه ای از نیروهای انتظامی که به کشف دزدی ها و جنایات می پردازد. در گذشته تأمینات می گفتند
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
فرهنگ فارسی معین
آگاهی
آگهی، اطلاع، خبر، وقوف، بینش، شناخت، علم، معرفت، دانایی، روشن ضمیری، هوشیاری، تامینات
متضاد: جهالت، غفلت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آگاهی
الوعي
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به عربی
آگاهی
Awareness, Cognizance, Consciousness, Sentience
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
آگاهی
conscience, connaissance, sentience
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آگاهی
conciencia, conocimiento
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
آگاهی
осведомлённость , осознание , сознание , чувствительность
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به روسی
آگاهی
Bewusstsein, Kenntnis, Empfindungsvermögen
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به آلمانی
آگاهی
усвідомленість , усвідомлення , свідомість
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
آگاهی
świadomość
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به لهستانی
آگاهی
意识 , 认识 , 知觉
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به چینی
آگاهی
consciência, sensiência
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
آگاهی
آگاہی , شعور
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به اردو
آگاهی
সচেতনতা , চেতনা
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به بنگالی
آگاهی
ufahamu, hali ya ufahamu, fahamu
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
آگاهی
farkındalık, bilinç, duyarlılık
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
آگاهی
인식 , 의식 , 지각
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به کره ای
آگاهی
意識 , 認識 , 感覚力
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
آگاهی
consapevolezza, coscienza, sensibilità
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
آگاهی
जागरूकता , चेतना
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به هندی
آگاهی
kesadaran
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
آگاهی
การตระหนักรู้ , การตระหนัก , สติ , การรับรู้
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به تایلندی
آگاهی
bewustzijn
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به هلندی
آگاهی
מודעות , הכרה , תְּחוּשָׁה , תּוֹדָעָה
تصویری از آگاهی
تصویر آگاهی
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَ زِ)
دهی جزء دهستان زنجانرود بخش مرکزی شهرستان زنجان، واقع در سی هزارگزی شمال باختری زنجان و سه هزارگزی راه عمومی زنجان به ارمغانخانه. دامنه، سردسیر و دارای 265 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و میوه جات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان گلیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آگاه
تصویر آگاه
آگه، مطلع، با خبر، مخبر
فرهنگ لغت هوشیار
خبر اطلاع آگاهی، علم معرفت عرفان، شهرت صیت اشتهار، روایت اثر حدیث، استحضار اطلاع، جاسوسی انهاء، خبری که از جانب فردی یا موسسه ای در روزنامه ها و مجلات و رادیو و تلوزیون انتشار یابد و آن غالبا جنبه تبلیغاتی دارد اعلان، نوشته ای که خبر یا دستوری نو دهد، اعلامیه ای که بانک به مشتری فرستد یا از آگهی بشدن، از خود بیخود شدن بیهوش گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگاه
تصویر آگاه
مستحضر، مطلع، واقف، متوجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آگهی
تصویر آگهی
اطلاعیه، اعلان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گاهی
تصویر گاهی
بعضا
فرهنگ واژه فارسی سره
آگاهی
دیکشنری اردو به فارسی