خبر داشتن، اطلاع، هوشیاری، آگاه بودن، برای مثال عبادت به تقلید، گمراهی است / خنک رهرویی را که آ گاهی است (سعدی۱ - ۱۷۸) سازمان نیروی انتظامی برای کشف دزدی، جنایت و دستگیر کردن بزه کاران، تامینات، خبر آگاهی خواستن: خبر خواستن، خبر پرسیدن آگاهی دادن: خبر دادن، آگاه ساختن، آگاهانیدنخبر داشتن، اطلاع، هوشیاری، آگاه بودن، برای مِثال عبادت به تقلید، گمراهی است / خُنُک رهرویی را که آ گاهی است (سعدی۱ - ۱۷۸) سازمان نیروی انتظامی برای کشف دزدی، جنایت و دستگیر کردن بزه کاران، تامینات، خبر آگاهی خواستن: خبر خواستن، خبر پرسیدن آگاهی دادن: خبر دادن، آگاه ساختن، آگاهانیدن