جدول جو
جدول جو

معنی آچار - جستجوی لغت در جدول جو

آچار
ترشی، هر چیز خوردنی که آن را در آب لیمو یا سرکه خیسانیده باشند و طعمش ترش شده باشد مثلاً آجیل آچار، چاشنی، برای مثال آچار سخن چیست معانی و عبارت / نونو سخن آری چو فراز آمدت آچار (ناصرخسرو - ۳۷۷)
ابزار فلزی برای باز و بسته کردن پیچ و مهره
تصویری از آچار
تصویر آچار
فرهنگ فارسی عمید
آچار
ظ: رستم بن سالار، بن محمد بن سالار. او راست: ’خلاصه الادوار فی مطالب الاحرار’ در موسیقی بزبان فارسی و آن را در 858 هجری قمری تألیف کرده است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
آچار
پرورده ها و ترشی ها در آب لیمو و سرکه و امثال آن، ترشی، چاشنی: این مرد ... آچارها و کامه ها نیکو ساختی ... امیر وی را بنواخت و گفت از گوسفندان خاص پدرم وی بسیار داشت ... یله کردم بدو، (تاریخ بیهقی)،
آچار خدای است مزه و بوی خوش و رنگ
با سیب و ترنج آمد و جوز و بهی و نار،
ناصرخسرو،
آچار سخن چیست معانی و عبارت
نونو سخن آری چو فراز آمدت آچار،
ناصرخسرو،
نمی بینی کز آن آچار اگر خاکی تهی ماند
ترا ای خاک خور، آن خاک بی آچار نگوارد،
ناصرخسرو،
چو آچار است لفظ فارس درخورد
که بی آچار چیزی کم توان خورد،
امیرخسرو دهلوی،
، مطلق میوه ها و ترشی ها و مربّیات و ریچار و ریصار و خوشاب که برای تیز کردن اشتها خورند:
ز آچارها هرچه باشد عزیز
ترنج و به و نار و نارنج نیز،
نظامی،
، در فرهنگها این کلمه را به معنی زمین سراشیب و پست و بلند ضبط کرده و این بیت را شاهد آورده اند:
زمینی نیست در عالم سراسر
از این پژمرده تر زین بس عجب تر
دو گونه جای باشد صعب و دشوار
یکی دریا دگر آچار و کهسار،
(ویس و رامین)،
،
درهم آمیخته و ضم کرده، (برهان)،
- آجیل آچار، آجیل که بدان زعفران و آب لیمو و گلپر زنند
لغت نامه دهخدا
آچار
ترکی دست افزار (آچار برابر با پرورده ها و ترشی ها و زمین پست یا سراشیب پارسی است) انواع پرورده ها و ترشیها در آب لیمو و سرکه و مانند آن انواع ترشی آلات، زمین پست و بلند و سراشیب، درهم آمیخته ضم کرده. یا آجیل آچار. آجیلی که بدان زعفران و آب لیمو و گلپر زنند. کلید هر قفل، آلتی فلزی که بوسیله آن مهره های آهنین را باز کنند، قلم حکاکی درفش یا سنبک حکاکی. یا آچار پیچ گوشتی. آلتی فلزی که بوسیله آن پیچ را باز کنند
فرهنگ لغت هوشیار
آچار
ترشی، چاشنی، زمین پست و بلند و سراشیب، درهم آمیخته
تصویری از آچار
تصویر آچار
فرهنگ فارسی معین
آچار
آلتی فلزی که به وسیله آن مهره های آهنین را باز کنند یا ببندند و انواع مختلف دارد، چهارسو، دو سر، شمع، شلاقی، آلن و غیره
تصویری از آچار
تصویر آچار
فرهنگ فارسی معین
آچار
دست افزار
تصویری از آچار
تصویر آچار
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آهار
تصویر آهار
(دخترانه)
گلی مرکب با گل برگهای پیوسته به رنگهای سفید قرمز نارنجی صورتی یا دو رنگ که انواع گوناگون کمپر و پرپر دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آذار
تصویر آذار
(دخترانه)
نام ماه سوم از سال شمسی عربی برابر با مارس یا فروردین، بهار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آبار
تصویر آبار
دارویی که از سرب و گوگرد تهیه می شد و در چشم پزشکی کاربرد داشت
جمع واژۀ بئر، چاهها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آهار
تصویر آهار
ماده ای مرکب از نشاسته، کتیرا و مانند آنکه به پارچه یا کاغذ می زنند تا محکم، سفت و براق شود
گلی درشت و پر برگ به رنگ های مختلف سفید، زرد، سرخ کم رنگ که بلندی بوته اش به نیم متر می رسد و آن را در باغچه ها می کارند و گیاه یک ساله است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آوار
تصویر آوار
گرد و خاک، غبار، برای مثال از آوار اسبان و گرد سپاه / بشد روشنایی ز خورشید و ماه (فردوسی - لغت نامه - آوار)، خاک، سنگ، آجر، گچ، تیر و دیگر مصالح ساختمانی که هنگام خراب شدن بنا فرومی ریزد، ویران
غارت، چپاول، برای مثال باد گویی نافه های تبتستان بر درید / باغ گویی کاروان شوشتر آوار کرد (فرخی - ۴۲۷)، آزار، رنج، ستم، فساد، بی نظم
آواره، برای مثال به من سپرد و ز من بستدند فرعونان / شدم به عجز و ضرورت ز خانمان آوار (مسعودسعد - ۲۲۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آذار
تصویر آذار
ماه سوم تقویم شمسی کشورهای عربی، بعد از شباط و قبل از نیسان، مطابق ماه مارس فرنگی. از ماه های سال سریانی یا رومی، ماه اول بهار، برای مثال این هنوز اول آذار جهان افروز است / باش تا خیمه زند دولت نیسان و ایار (سعدی۲ - ۶۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغار
تصویر آغار
نم و رطوبت که به زمین یا در چیزی فروبرود و اثر آن باقی بماند، برای مثال عقیق زار شده ست آن زمین ز بس که ز خون / به روی دشت و بیابان فزون شده ست آغار (عنصری - ۷۵)، نم و رطوبت که از کوزه و مانند آن بیرون تراود، برای مثال از خاطر پرعلم سخن ناید جز خوب / از پاک سبو پاک برون آید آغار (ناصرخسرو - ۳۷۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آزار
تصویر آزار
اذیت، آسیب، گزند، برای مثال آزار بیش زاین گردون بینی / گر تو به هر بهانه بیازاری (رودکی - ۵۱۱) عملی که موجب رنجش دیگری شود، رنجش، بن مضارع آزردن و آزاردن، پسوند متصل به واژه به معنای
آزارنده مثلاً دل آزار، زیردست آزار، مردم آزار، بیماری، ناخوشی، درد و مرض، ناراحتی، کدورت، کینه
آزار تلخه: بیماری یرقان، زردی
آزار دادن: رنج دادن، آزار کردن، اذیت کردن، آزردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آچاک
تصویر آچاک
خاک
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته ماه سوم رومی ششمین ماه از ماههای سریانی که عرب آنها را} شهور الروم {نامد ماه اول بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دچار
تصویر دچار
گرفتار، مبتلا
فرهنگ لغت هوشیار
رنج عذاب شکنجه اذیت، تعب مشقت، کین کینه بغض عداوت، رنجیدگی رنجش شکراب، اندوه غم تیمار، تاء لم توجع، ضرب کوب صدمه، آفت، بیماری مرض ناخوشی بیماری مانند جنون و هاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آثار
تصویر آثار
اثر، نشانه ها، علامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آجار
تصویر آجار
جمع اجر بمعنی مزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغار
تصویر آغار
نم، زه، ندا، عقیق وار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمار
تصویر آمار
حساب، شماره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبار
تصویر آبار
جمع بئر، چاه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آذار
تصویر آذار
ششمین ماه از ماه های سریانی، ماه اول بهار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغار
تصویر آغار
نم و رطوبت، نم کشیده، خیس شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبار
تصویر آبار
جمع بئر، چاه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزار
تصویر آزار
رنج، عذاب، بیماری، مرض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آثار
تصویر آثار
جمع اثر، نشانه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آوار
تصویر آوار
گرد و غبار و خاک، فرو ریختن دیوار و سقف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبار
تصویر آبار
چاهها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آثار
تصویر آثار
نشانه ها، یادبودها، یادگارها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دچار
تصویر دچار
مبتلا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آزار
تصویر آزار
اذیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آمار
تصویر آمار
جمعیت
فرهنگ واژه فارسی سره