جدول جو
جدول جو

معنی آوی - جستجوی لغت در جدول جو

آوی
نام یکی از پادشاهان مدیان که بنی اسرائیل او را بکشتند
لغت نامه دهخدا
آوی
مأوی ̍گیر
لغت نامه دهخدا
آوی
ماوی گیر
تصویری از آوی
تصویر آوی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آوین
تصویر آوین
(دخترانه)
عشق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آویز
تصویر آویز
(دخترانه)
هر چیز کوچک و قیمتی که به عنوان گردنبند، گوشواره، دستبند می آویزند، گلی زینتی به شکل زنگوله و قرمز رنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آویر
تصویر آویر
(پسرانه)
آتش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آوید
تصویر آوید
(پسرانه)
مشتاق و خواهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آویز
تصویر آویز
آنچه از چیز دیگر آویخته شده باشد، زیورآلاتی مانند گوشواره، گردن بند، دستبند و امثال آن، آویخته شده، بن مضارع آویختن،
پسوند متصل به واژه به معنای آویزنده مثلاً دست آویز، دل آویز، گلاویز،
پسوند متصل به واژه به معنای آویخته شده مثلاً حلق آویز، جنگ، پیکار، نبرد، برای مثال غمین گشت و آهنگ آویز کرد / از آن پس که از جنگ پرهیز کرد (فردوسی۲ - ۴۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
نام قسمی گل با ساقی باریک بطول نیم گز و کمتر و برگی سخت سبز وشبیه ببرگ نعناع و گلی چون گل انار، منشور و جز آن از بلور و مانند آن که بر جارها و لاله ها و چلچراغها آویخته است زینت را، آنچه از احجار کریمه چون الماس و زمرد و مانند آن که بر حلقۀ گوشواره آویزند، جنگ، پیکار، مبارزت، نبرد، درآویختن با خصم، زد و خورد:
بیفشرد ران رخش را تیز کرد
برآشفت و آهنگ آویز کرد،
فردوسی،
برانگیخت از جای شبدیز را
تن و جان بیاراست آویز را،
فردوسی،
چهل روز با لشکر آویز بود
گهی رزم و گه روی پرهیز بود،
فردوسی،
غمین گشت و آهنگ آویزکرد
از آن پس که از جنگ پرهیز کرد،
فردوسی،
با شیر و پلنگ هرکه آویز کند
آن به که ز تیر فقر پرهیز کند،
؟ (از تاریخ بیهقی)،
دگر ره شد آهنگ آویز کرد
برآورد گرد اسب را تیز کرد،
اسدی،
چرخ رابا حاسدت آویز باد
بخت را با دشمنت پیکار باد،
مسعودسعد،
- گریز و آویز، آویز و گریز، جنگ و گریز: اشکانیان در گریز و آویز بس استاد بودند، و رجوع به ’آویز و گریز’ شود،
، منگوله، شرّابه، پش، فش
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طیا)
فراهم آمدن پرندگان از هر جا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
در کلمات مرکّبه چون دست آویز، به معنی وسیله و بهانه، و دل آویز، و گلاویز مخفف آویزنده است:
بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم،
سعدی
لغت نامه دهخدا
آویز، (برهان) : مردآویج
لغت نامه دهخدا
تصویری از آویزش
تصویر آویزش
عمل آویختن، علقه علاقه تعلق پیوستگی، جنگ نبرد مبارزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آویزان کردن
تصویر آویزان کردن
آویختن تعلیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
آویخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آویزان
تصویر آویزان
در حال آویختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آویخته
تصویر آویخته
آویزان شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آویختنی
تصویر آویختنی
لایق آویختن آنکه یا آنچه آویختن آن ناگزیر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آویزنده
تصویر آویزنده
آنکه آویزد
فرهنگ لغت هوشیار
آویزان کردن از تعلیق، فرو هشتن فرو گذاشتن پایین انداختن، حمایل کردن تقلد، بدار کشیدن مصلوب کردن دار زدن، آویزان شدن، جنگ کردن با نبرد کردن با، چنگ زدن به تشبث به، چنگ زدن به چنگال افکندن (چنانکه گرگ و پلنگ بصید) -9 ماخوذ گشتن مسئول شدن معاقب گشتن، گرفتار شدن دچار گشتن، یا آویختن دل کسی بکسی. بدو تعلق خاطر یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آویختگی
تصویر آویختگی
کیفیت و حالت آویخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آویزگن
تصویر آویزگن
آنکه بهر کس و هر چیز در آویزد متشبث، مبرم (چون گدا)
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی گیاه از تیره نعناعیان با گلهای سفید یا گلی برگهای کوچک متقابل بیضوی و نوک تیز بدرازی یک سانتیمتر صعتر سعتر پودینه صحرایی یا آویشن شیرازی یا آویشن کوهی مزرنگوش وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آویزه
تصویر آویزه
گوشواره، گوشوار
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه آویزه بندد آویزه بسته، بندی که جنین دانه را بجفت متصل کند بند ناف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آویژه
تصویر آویژه
خاص خالص، جمع آویژگان، معشوق دلبر، جمع آویژگان
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی گیاه از تیره نعناعیان با گلهای سفید یا گلی برگهای کوچک متقابل بیضوی و نوک تیز بدرازی یک سانتیمتر صعتر سعتر پودینه صحرایی یا آویشن شیرازی یا آویشن کوهی مزرنگوش وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی گیاه از تیره نعناعیان با گلهای سفید یا گلی برگهای کوچک متقابل بیضوی و نوک تیز بدرازی یک سانتیمتر صعتر سعتر پودینه صحرایی یا آویشن شیرازی یا آویشن کوهی مزرنگوش وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی گیاه از تیره نعناعیان با گلهای سفید یا گلی برگهای کوچک متقابل بیضوی و نوک تیز بدرازی یک سانتیمتر صعتر سعتر پودینه صحرایی یا آویشن شیرازی یا آویشن کوهی مزرنگوش وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
در کلمات مرکب بمعنی آویزنده آید: دست آویز دل آویز گلاویز، منشور و غیر آن از بلور و مانند آن که بر جارها و لاله ها و چلچراغها آویزند برای زینت، آنچه از احجار کریمه مانند الماس و زمرد و غیره بر حلقه گوشواره آویزند، جنگ پیکار نبرد. یا آویز و گریز. جنگ کردن در حال عقب نشینی جنگ و گریز، منگوله شرابه پش فش، گیاهی از تیره موردیها جزو جدا گلبرگها که بطور زینتی کاشته میشود و گل آن برنگ قرمز و بشکل زنگ است گل آویز گل گوشواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آویتا مینوز
تصویر آویتا مینوز
فرانسوی بالند کمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آویز
تصویر آویز
((تِ))
در ترکیب با برخی کلمات معنی آویزنده می دهد، دست آویز، دل آویز، جنگ، نبرد، جواهری که بر حلقه گوشواره بیاویزند، بلور و مانند آن که برای زینت به چلچراغ بیآویزند، منگوله، شرابه، گیاهی زینتی با گل های قرمز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آویزه
تصویر آویزه
آپاندیس
فرهنگ واژه فارسی سره
آونگ، گوشوار، آویخته، آویزان، معلق، آرزم، پیکار، جنگ، رزم، نبرد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دم کرده ی آویشن برای رفع سرماخوردگی
فرهنگ گویش مازندرانی