جدول جو
جدول جو

معنی آویز

آویز((تِ))
در ترکیب با برخی کلمات معنی آویزنده می دهد، دست آویز، دل آویز، جنگ، نبرد، جواهری که بر حلقه گوشواره بیاویزند، بلور و مانند آن که برای زینت به چلچراغ بیآویزند، منگوله، شرابه، گیاهی زینتی با گل های قرمز
تصویری از آویز
تصویر آویز
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آویز

آویز

آویز
در کلمات مرکب بمعنی آویزنده آید: دست آویز دل آویز گلاویز، منشور و غیر آن از بلور و مانند آن که بر جارها و لاله ها و چلچراغها آویزند برای زینت، آنچه از احجار کریمه مانند الماس و زمرد و غیره بر حلقه گوشواره آویزند، جنگ پیکار نبرد. یا آویز و گریز. جنگ کردن در حال عقب نشینی جنگ و گریز، منگوله شرابه پش فش، گیاهی از تیره موردیها جزو جدا گلبرگها که بطور زینتی کاشته میشود و گل آن برنگ قرمز و بشکل زنگ است گل آویز گل گوشواره
فرهنگ لغت هوشیار

آویز

آویز
هر چیز کوچک و قیمتی که به عنوان گردنبند، گوشواره، دستبند می آویزند، گلی زینتی به شکل زنگوله و قرمز رنگ
آویز
فرهنگ نامهای ایرانی

آویز

آویز
آنچه از چیز دیگر آویخته شده باشد، زیورآلاتی مانند گوشواره، گردن بند، دستبند و امثال آن، آویخته شده، بن مضارعِ آویختن،
پسوند متصل به واژه به معنای آویزنده مثلاً دست آویز، دل آویز، گلاویز،
پسوند متصل به واژه به معنای آویخته شده مثلاً حلق آویز، جنگ، پیکار، نبرد، برای مِثال غمین گشت و آهنگ آویز کرد / از آن پس که از جنگ پرهیز کرد (فردوسی۲ - ۴۲۲)
آویز
فرهنگ فارسی عمید

آویز

آویز
در کلمات مرکّبه چون دست آویز، به معنی وسیله و بهانه، و دل آویز، و گلاویز مخفف آویزنده است:
بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم،
سعدی
لغت نامه دهخدا

آویز

آویز
نام قسمی گل با ساقی باریک بطول نیم گز و کمتر و برگی سخت سبز وشبیه ببرگ نعناع و گلی چون گل انار، منشور و جز آن از بلور و مانند آن که بر جارها و لاله ها و چلچراغها آویخته است زینت را، آنچه از احجار کریمه چون الماس و زمرد و مانند آن که بر حلقۀ گوشواره آویزند، جنگ، پیکار، مبارزت، نبرد، درآویختن با خصم، زد و خورد:
بیفشرد ران رخش را تیز کرد
برآشفت و آهنگ آویز کرد،
فردوسی،
برانگیخت از جای شبدیز را
تن و جان بیاراست آویز را،
فردوسی،
چهل روز با لشکر آویز بود
گهی رزم و گه روی پرهیز بود،
فردوسی،
غمین گشت و آهنگ آویزکرد
از آن پس که از جنگ پرهیز کرد،
فردوسی،
با شیر و پلنگ هرکه آویز کند
آن بِه ْ که ز تیر فقر پرهیز کند،
؟ (از تاریخ بیهقی)،
دگر ره شد آهنگ آویز کرد
برآورد گرد اسب را تیز کرد،
اسدی،
چرخ رابا حاسدت آویز باد
بخت را با دشمنت پیکار باد،
مسعودسعد،
- گریز و آویز، آویز و گریز، جنگ و گریز: اشکانیان در گریز و آویز بس استاد بودند، و رجوع به ’آویز و گریز’ شود،
، منگوله، شرّابه، پَش، فَش
لغت نامه دهخدا