مریض. بیمار، معیوب. ناقص. آهمند.
- مغزی آهومند، دماغی مختل. مخبط:
ز پیری مغزت آهومند گشته ست
ز گیتی روزگارت درگذشته ست.
(ویس و رامین).
و رجوع به آهمند شود
مریض. بیمار، معیوب. ناقص. آهُمند.
- مغزی آهومند، دماغی مختل. مُخبط:
ز پیری مغزت آهومند گشته ست
ز گیتی روزگارت درگذشته ست.
(ویس و رامین).
و رجوع به آهُمند شود