معنی آهوفغند - فرهنگ فارسی عمید
معنی آهوفغند
- آهوفغند
- آنکه مانند آهو جست و خیز کند، آهوجه، برای مثال هم آهوفغند است و هم تیزتک/ هم آهسته خوی است و هم تیزگام (فرالاوی - شاعران بی دیوان - ۴۱)
تصویر آهوفغند
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با آهوفغند
آهوفغند
- آهوفغند
- آهوجه:
هم آهوفغند است و هم تیزتک
هم آهسته خوی است و هم تیزگام.
فرالاوی
لغت نامه دهخدا
آهومند
- آهومند
- دارای عیب و نقص، عیب دار، معیوب، آهوناک، برای مِثال ز پیری مغزت آهومند گشته ست / ز گیتی روزگارت درگذشته ست (فخرالدین اسعد - ۵۸)، بیمار
فرهنگ فارسی عمید
آهومند
- آهومند
- مریض. بیمار، معیوب. ناقص. آهُمند.
- مغزی آهومند، دماغی مختل. مُخبط:
ز پیری مغزت آهومند گشته ست
ز گیتی روزگارت درگذشته ست.
(ویس و رامین).
و رجوع به آهُمند شود
لغت نامه دهخدا