جدول جو
جدول جو

معنی آهنجه - جستجوی لغت در جدول جو

آهنجه
از ادوات پارچه بافی شامل ریسمانی که در دستگاه بافندگی به سقف بسته می شود
فرهنگ فارسی عمید
آهنجه(هََ جَ / جِ)
ریسمانی که جولاهان در آخر کار بندند و بر سقف خانه استوار کنند. (السامی فی الاسامی). هو الرسن الذی یجر به الغزل حاله المسح فی الصخر و غیرها. (فرهنگ شعوری، از مشکلات) :
ز تشریف صاحب بگویم که من
بفریادم از صاحب مخزنش
تو خود حله برگیر بر قد حور
ببغداد خلد برین معدنش
ز آغاز جبریل آهنجه کار
بفرجام ادریس ما کوزنش.
اثیر اخسیکتی.
، پهناکش. محبره
لغت نامه دهخدا
آهنجه
ریسمانی است که جولاهان در آخر کار بندند و سقف اطاق محکم کنند، پهناکش محبره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زهنجه
تصویر زهنجه
رنج، سختی، آزار، ریاضت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آهوجه
تصویر آهوجه
جهنده مانند آهو، آنکه مانند آهو جست و خیز کند، آهوفغند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آهنج
تصویر آهنج
آهنجیدن، پسوند متصل به واژه به معنای آهنجنده مثلاً تیغ آهنج، جان آهنج، دم آهنج، شمشیرآهنج
فرهنگ فارسی عمید
(جَهْ / جِهْ)
آنکه جهشی چون آهو دارد. آهوفغند:
شیرکام و پیل زور و گرگ پوی و گورگر
ببردو آهوجه و روباه عطف و رنگ تاز.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(زِ هََ جَ / جِ)
ریاضت و سختی و آزار باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سختی و ریاضت. (جهانگیری) (از اوبهی)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَلْ لُ)
زیاده کردن در خبر. (منتهی الارب) ، بندی وار رفتن پیر. (منتهی الارب) ، مترددانه رفتن یا گام نزدیک گذاشته به شتاب رفتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ هََ)
دهی است از دهستان ترک شهرستان ملایر. در 23 هزارگزی شهر ملایر و 3 هزارگزی جادۀ ملایر به همدان، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 594 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و صیفی و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آهوجه
تصویر آهوجه
آنکه جهشی چون آهو دارد جهنده مانند آهو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهنج
تصویر آهنج
((هَ))
در ترکیب با کلمات معنای «بیرون آورنده» «برکشنده» می دهد مانند، میخ آهنج، جان آهنج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آهنجش
تصویر آهنجش
انتزاع، تجرید
فرهنگ واژه فارسی سره