آرنج، محل اتصال بازو و ساعد از طرف بیرون، مفصل میان ساعد و بازو، برای مثال زمانی دست کرده جفت رخسار / زمانی جفت زانو کرده آرن (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۵ حاشیه)
آرنج، محل اتصال بازو و ساعد از طرف بیرون، مفصل میان ساعد و بازو، برای مِثال زمانی دست کرده جفت رخسار / زمانی جفت زانو کرده آرن (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۵ حاشیه)
فلزی خاکستری رنگ، چکش خور و رسانای جریان الکتریسته که در هوای مرطوب به راحتی زنگ می زند. در ۱۵۳۰ درجه سانتی گراد گداخته می شود و در ۸۰۰ درجه نرم و سرخ می گردد. در صنعت کاربرد فراوان دارد، هر چیزی که از آهن ساخته شده باشد
فلزی خاکستری رنگ، چکش خور و رسانای جریان الکتریسته که در هوای مرطوب به راحتی زنگ می زند. در ۱۵۳۰ درجه سانتی گراد گداخته می شود و در ۸۰۰ درجه نرم و سرخ می گردد. در صنعت کاربرد فراوان دارد، هر چیزی که از آهن ساخته شده باشد
نام داماد قیصر. (لغت فرس) (شعوری). نام داماد قیصر روم. هم ملوک گشتاسب شاه. (شرفنامۀ منیری). نام داماد قیصر روم است و او با گشتاسب هم سلف بوده یعنی هر کدام یک دخترقیصر را داشته اند. (برهان) (هفت قلزم) : گو پرمنش نام او اهرنا ز تخم بزرگان و رویین تنا فرستاد نزدیک قیصر پیام که ای نامور مهتر نیکنام به من ده کنون دختر کهترت به من تازه کن کشور و افسرت... به اهرن سپردند پس دخترش بدستوری مهربان مادرش. فردوسی. (از شاهنامه چ بروخیم ج 6 صص 1470- 1477) ، سر فرودآوردن، تیز دویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بشتافتن. (المصادر زوزنی). شتافتن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی)
نام داماد قیصر. (لغت فرس) (شعوری). نام داماد قیصر روم. هم ملوک گشتاسب شاه. (شرفنامۀ منیری). نام داماد قیصر روم است و او با گشتاسب هم سلف بوده یعنی هر کدام یک دخترقیصر را داشته اند. (برهان) (هفت قلزم) : گو پرمنش نام او اهرنا ز تخم بزرگان و رویین تنا فرستاد نزدیک قیصر پیام که ای نامور مهتر نیکنام به من ده کنون دختر کهترت به من تازه کن کشور و افسرت... به اهرن سپردند پس دخترش بدستوری مهربان مادرش. فردوسی. (از شاهنامه چ بروخیم ج 6 صص 1470- 1477) ، سر فرودآوردن، تیز دویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بشتافتن. (المصادر زوزنی). شتافتن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی)
به معنی اهریمن باشد که رهنمای بدیها و شیطان است و جن را نیز گویند. (برهان) (هفت قلزم). اهرمن و شیطان و جن و دیو. (ناظم الاطباء) : زیباتر از پری است ببزم اندرون ولیک در رزمگاه بازندانی ز اهرنش. سوزنی. ، شحنۀ بازار. احداث. (ناظم الاطباء). و رجوع به احداث شود
به معنی اهریمن باشد که رهنمای بدیها و شیطان است و جن را نیز گویند. (برهان) (هفت قلزم). اهرمن و شیطان و جن و دیو. (ناظم الاطباء) : زیباتر از پری است ببزم اندرون ولیک در رزمگاه بازندانی ز اهرنش. سوزنی. ، شحنۀ بازار. احداث. (ناظم الاطباء). و رجوع به احداث شود
دهی است از دهستان رابر بخش بافت شهرستان سیرجان. در 48 هزارگزی خاور بافت سر راه مالرو لاله زار به رابر واقع است، 120 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات و حبوبات و شغل اهالی کشاورزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان رابر بخش بافت شهرستان سیرجان. در 48 هزارگزی خاور بافت سر راه مالرو لاله زار به رابر واقع است، 120 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات و حبوبات و شغل اهالی کشاورزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
رخنه و راه و مجرائی که زیر زمین کنند، نقب، سمج، سمجه: حور بهشتی گرش به بیند بی شک حفره زند تا زمین بیارد آهون، دقیقی، به آهون زدن در زمین با شتاب سبکتر روندی ز ماهی در آب، اسدی، بن باره سرتاسر آهون زدند نگون باره بر روی هامون زدند، اسدی، منگر سوی حرام و جز حق مشنو تا نبرد دزد سوی نقد تو آهون، ناصرخسرو، دانه مر این را بخوشه ها در خانه ست بیخ مر آن را بزیر خاک درآهون، ناصرخسرو، سر بفلک برکشیده بی خردی مردمی و سروری در آهون شد، ناصرخسرو، بر راه خلق سوی دگر عالم یکّی رباط یا یکی آهونی، ناصرخسرو، مردم بروز در چاهها و آهونها و کاریزهای کهن میگریختند، (راحهالصدور)، ، دائره، زه، طوقه، حلقه: الحماره، آنچه گردآهون حوض بنهند ... و آن سنگ که صیاد گرد آهون جایگاه خویش بپای کند، (محمود بن عمر ربنجنی)، آبدان: مشرق بنور صبح سحرگاهان رخشان بسان طارم زریون است گوئی میان خیمۀ پیروزه پر زآب زعفران یکی آهون است، ناصرخسرو، ، کهف، غار، (برهان)، و در بعض فرهنگها معنی معدن نیز بکلمه داده اند،
رخنه و راه و مجرائی که زیر زمین کنند، نقب، سُمج، سُمجه: حور بهشتی گرش به بیند بی شک حفره زند تا زمین بیارد آهون، دقیقی، به آهون زدن در زمین با شتاب سبکتر روندی ز ماهی در آب، اسدی، بن باره سرتاسر آهون زدند نگون باره بر روی هامون زدند، اسدی، منگر سوی حرام و جز حق مشنو تا نبرد دزد سوی نقد تو آهون، ناصرخسرو، دانه مر این را بخوشه ها در خانه ست بیخ مر آن را بزیر خاک درآهون، ناصرخسرو، سر بفلک برکشیده بی خردی مردمی و سروری در آهون شد، ناصرخسرو، بر راه خلق سوی دگر عالم یکّی رباط یا یکی آهونی، ناصرخسرو، مردم بروز در چاهها و آهونها و کاریزهای کهن میگریختند، (راحهالصدور)، ، دائره، زه، طوقه، حلقه: الحماره، آنچه گردآهون حوض بنهند ... و آن سنگ که صیاد گرد آهون جایگاه خویش بپای کند، (محمود بن عمر ربنجنی)، آبدان: مشرق بنور صبح سحرگاهان رخشان بسان طارم زریون است گوئی میان خیمۀ پیروزه پر زآب زعفران یکی آهون است، ناصرخسرو، ، کهف، غار، (برهان)، و در بعض فرهنگها معنی معدن نیز بکلمه داده اند،
اهرمن. اهریمن. دیو. مقابل یزدان. فاعل شر. ظلمت: آنکه گردون را به دیوان برنهاد و کار بست وآنکجا بودش خجسته مهر، آهرمن گرای. دقیقی. بروز معرکه بانگشت اگر پدید آید بچشم برکند از دور کیک آهرمن. منجیک. روانم نباید که آرد منی بد اندیشد و کیش آهرمنی. فردوسی. گرت دل نه با رای آهرمن است سوی آز منگر که او دشمن است. فردوسی. به رشک اندر آهرمن بدسگال همی رای زدتا بیاکند یال. فردوسی. جوانی برآراست [ابلیس] از خویشتن... بدو [بضحاک] گفت اگر شاه را درخورم یکی نامور پاک خوالیگرم... فراوان نبود آن زمان پرورش که کمتر بد از کشتنیها خورش جز از رستنیها نخوردند چیز... پس آهرمن بدکنش رای کرد بدل کشتن جانورجای کرد. فردوسی. گر این دژ [... بهمن] برو بوم آهرمن است جهان آفرین را بدل دشمن است به فرّ و بفرمان یزدان پاک سرش را زابر اندر آرم بخاک. فردوسی. چه بندی دل اندر سرای سپنج که هرگز نداند بهی را ز رنج زمانی چو آهرمن آید بجنگ زمانی عروسی پر از بوی و رنگ. فردوسی. خزروان چنین گفت کاین یک تن است نه از آهنست ونه آهرمنست. فردوسی. همه بند آهرمنی برگشاد [فریدون] بیاراست گیتی سراسر بداد. فردوسی. زمین پر ز جوش و هوا پرخروش هزبر ژیان رابدرّید گوش جهان سربسر گفتی آهرمن است بدامن بر از آستین دشمن است. فردوسی. چو نزدیکی حصن بهمن رسید [طوس] زمین همچو آتش همی بردمید... زمین سربسر گفتی از آتش است هوا دام آهرمن سرکشست. فردوسی. بس نپاید تا بروشن روی و موی تیره گون مانوی را حجت آهرمن و یزدان کند. عنصری. ستیزآوری کار آهرمن است ستیزه بپرخاش آبستن است. اسدی. مگر ناگه کمین آورد بر عفریت سیاره مگر در شب شبیخون کرد بر مریخ آهرمن. معزی. گرد بادی گر نگردی گرد خاکی هم مگرد مرد یزدان گر نباشی جفت آهرمن مباش. سنائی. ، ابلیس. شیطان اسلامی: گریزنده گشته ست بخل از کفش کفش قل اعوذ است و بخل آهرمن. مسعودسعد. ، {{صفت، اسم}} بددین. بی دین. کافر: چه جوئی همی زین سرای سپنج که آغاز رنج است و فرجام رنج بریزی به خاک ار همه آهنی اگر دین پرستی گر آهرمنی. فردوسی. شما را ز من هوش و جان در تن است بمن نگرود هرکه آهرمن است. فردوسی. ، میرغضب. جلاد. دژخیم. روزبان: بفرمودمی تا سرت را ز تن بکندی بکردار مرغ آهرمن. فردوسی
اَهرمَن. اهریمن. دیو. مقابل یزدان. فاعل شر. ظلمت: آنکه گردون را به دیوان برنهاد و کار بست وآنکجا بودش خجسته مهر، آهرمن گرای. دقیقی. بروز معرکه بانگشت اگر پدید آید بچشم برکند از دور کیک آهرمن. منجیک. روانم نباید که آرد منی بد اندیشد و کیش آهرمنی. فردوسی. گرت دل نه با رای آهرمن است سوی آز منگر که او دشمن است. فردوسی. به رشک اندر آهرمن بدسگال همی رای زدتا بیاکند یال. فردوسی. جوانی برآراست [ابلیس] از خویشتن... بدو [بضحاک] گفت اگر شاه را درخورم یکی نامور پاک خوالیگرم... فراوان نبود آن زمان پرورش که کمتر بد از کشتنیها خورش جز از رستنیها نخوردند چیز... پس آهرمن بدکنش رای کرد بدل کشتن جانورجای کرد. فردوسی. گر این دژ [... بهمن] برو بوم آهرمن است جهان آفرین را بدل دشمن است به فرّ و بفرمان یزدان پاک سرش را زابر اندر آرم بخاک. فردوسی. چه بندی دل اندر سرای سپنج که هرگز نداند بهی را ز رنج زمانی چو آهرمن آید بجنگ زمانی عروسی پر از بوی و رنگ. فردوسی. خزروان چنین گفت کاین یک تن است نه از آهنست ونه آهرمنست. فردوسی. همه بند آهرمنی برگشاد [فریدون] بیاراست گیتی سراسر بداد. فردوسی. زمین پر ز جوش و هوا پرخروش هزبر ژیان رابدرّید گوش جهان سربسر گفتی آهرمن است بدامن بر از آستین دشمن است. فردوسی. چو نزدیکی حصن بهمن رسید [طوس] زمین همچو آتش همی بردمید... زمین سربسر گفتی از آتش است هوا دام آهرمن سرکشست. فردوسی. بس نپاید تا بروشن روی و موی تیره گون مانوی را حجت آهرمن و یزدان کند. عنصری. ستیزآوری کار آهرمن است ستیزه بپرخاش آبستن است. اسدی. مگر ناگه کمین آورد بر عفریت سیاره مگر در شب شبیخون کرد بر مریخ آهرمن. معزی. گرد بادی گر نگردی گرد خاکی هم مگرد مرد یزدان گر نباشی جفت آهرمن مباش. سنائی. ، ابلیس. شیطان اسلامی: گریزنده گشته ست بخل از کَفَش کَفَش قل اعوذ است و بخل آهْرمن. مسعودسعد. ، {{صِفَت، اِسم}} بددین. بی دین. کافر: چه جوئی همی زین سرای سپنج که آغاز رنج است و فرجام رنج بریزی به خاک ار همه آهنی اگر دین پرستی گر آهرمنی. فردوسی. شما را ز من هوش و جان در تن است بمن نگرود هرکه آهرمن است. فردوسی. ، میرغضب. جلاد. دژخیم. روزبان: بفرمودمی تا سرت را ز تن بکندی بکردار مرغ آهرمن. فردوسی
فلزیست که در طبیعت غالبا بشکل اکسید یا کربناتیا سولفور دو فر وجود دارد. آنها را در کوره میگدازند و از آنها آهن خالص بدست میاورند و آن جسمی است سخت و محکم وزن مخصوص آن 8، 7 و در 1530 درجه حرارت گداخته میشود. اهن در هر جا وجود دارد و یکی از مفیدترین عناصر است و با زغال اساس صنعت را تشکیل میدهد یا آهن پولاد. آهن نر ذکر مقابل نرم آهن. یا آهن تر. آهن جوهر دار آهن سبز. یا آهن چکش خور. آهنی که بوسیله چکش قابلیت کشش و تشکیل باشکال مختلف را داشته باشد، یا آهن نر. پولاد روهینا مقابل نرم آهن. یا آهن افسرده کوفتن، کاری بیهوده کردن آهن سرد کوفتن، یا آهن سرد کوفتن، یا مثل دیو از آهن گریختن، سخت از چیزی دوری جستن، یا عصر (دورهء) آهن سومین دوره زندگی صنعتی انسان از لحاظ تقسیمات دیرین شناسی. اکنون نیز انسان در همین دوره زیست میکند آخرین بخش از دوره فلزات. این دوره از زمان پیدایش آهن (یعنی تقریبا 900 ق. م) آغاز میگردد عصر حدید، شمشیر، مطلق سلاح آهنین از درع و جوشن و خود ورانین و جز آنها، زنجیر
فلزیست که در طبیعت غالبا بشکل اکسید یا کربناتیا سولفور دو فر وجود دارد. آنها را در کوره میگدازند و از آنها آهن خالص بدست میاورند و آن جسمی است سخت و محکم وزن مخصوص آن 8، 7 و در 1530 درجه حرارت گداخته میشود. اهن در هر جا وجود دارد و یکی از مفیدترین عناصر است و با زغال اساس صنعت را تشکیل میدهد یا آهن پولاد. آهن نر ذکر مقابل نرم آهن. یا آهن تر. آهن جوهر دار آهن سبز. یا آهن چکش خور. آهنی که بوسیله چکش قابلیت کشش و تشکیل باشکال مختلف را داشته باشد، یا آهن نر. پولاد روهینا مقابل نرم آهن. یا آهن افسرده کوفتن، کاری بیهوده کردن آهن سرد کوفتن، یا آهن سرد کوفتن، یا مثل دیو از آهن گریختن، سخت از چیزی دوری جستن، یا عصر (دورهء) آهن سومین دوره زندگی صنعتی انسان از لحاظ تقسیمات دیرین شناسی. اکنون نیز انسان در همین دوره زیست میکند آخرین بخش از دوره فلزات. این دوره از زمان پیدایش آهن (یعنی تقریبا 900 ق. م) آغاز میگردد عصر حدید، شمشیر، مطلق سلاح آهنین از درع و جوشن و خود ورانین و جز آنها، زنجیر
نوعی گیاه از خانواده آرنها که از انواع آن اریصارن یا لوف آذان الفیل یا فیلگوش لوف الجعدرا میتوان نام برد. بندگاه میان ساعد و بازو از طرف بیرون: مرفق، از فنون کشتی گیری در خاک است و آن عبارتست از اینکه کت طرف را گرفته درو میکنند بطوریکه پشت طرف بخاک رسد. نوعی ازآن ایستاده عمل میشود و آنرا (آرنج سر پا) گویند
نوعی گیاه از خانواده آرنها که از انواع آن اریصارن یا لوف آذان الفیل یا فیلگوش لوف الجعدرا میتوان نام برد. بندگاه میان ساعد و بازو از طرف بیرون: مرفق، از فنون کشتی گیری در خاک است و آن عبارتست از اینکه کت طرف را گرفته درو میکنند بطوریکه پشت طرف بخاک رسد. نوعی ازآن ایستاده عمل میشود و آنرا (آرنج سر پا) گویند
فلزی است چکش خور که از معادن استخراج می شود و غالباً به شکل اکسید یا کربنات یا سولفوردوفرو وجود دارد و آن ها را در کوره می گدازند و آهن خالص به دست می آورند و آن جسمی است سخت و محکم، شمشیر، تیغ، زنجیر، هر سلاح آهنی
فلزی است چکش خور که از معادن استخراج می شود و غالباً به شکل اکسید یا کربنات یا سولفوردوفرو وجود دارد و آن ها را در کوره می گدازند و آهن خالص به دست می آورند و آن جسمی است سخت و محکم، شمشیر، تیغ، زنجیر، هر سلاح آهنی