جدول جو
جدول جو

معنی آهارمهره - جستجوی لغت در جدول جو

آهارمهره(مُ رَ / رِ)
عمل آهار زدن و سپس با مهره روشن و صیقلی کردن: کاغذ آهارمهره دار. وفعل آن آهارمهره کردن و آهارمهره زدن است. ترزیز
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زهرمهره
تصویر زهرمهره
سنگ پادزهر، نوعی سنگ که از کیسۀ صفرای بز کوهی یا گاو کوهی به دست می آوردند و آن را به طور خوراکی یا مالیدنی در مداوای سم خوردگی و معالجۀ سم حشرات گزنده یا زهر مار به کار می بردند، حجرالتیس، حجرالسّمّ
فرهنگ فارسی عمید
(هََ مُ رَ / رِ)
آهارمهره
لغت نامه دهخدا
(چَ شَ رِ)
مرکب از چهار شهر. یا شهری مرکب از چهار قسمت مجزی و مشخص چنانکه سترابون انطاکیه یا آن تیوخی یا را چنین نامیده است و کلمه انطاکیه از نام پدر سلکوس که آن تیوخوس نامیده می شدگرفته شده است. این شهر را در کنار رود ارن تس قدیم بنا کرده بودند و سکنۀ اولی آن را که 5300 تن بودند از آن تی گونیا آورده. این شهر چهارمحله داشت که هر کدام از دیگری با خندقی جدا میشد و بهمین جهت است که سترابون شهر مزبور را بدانگونه یاد کرده است. چون در این شهر حفریات مرتبی نشده است، راجع به قسمتهای مختلف آن نمیتوان نظر ثابت و قاطعی داشت. آنچه مسلم است این است که برخی از بناهای آن از زمان امپراطوران رم بوده است. و چون پایتخت بوده سلوکی ها آن را با معابد و ابنیه و عمارات بسیار زیبا آراسته بودند. این شهر بیشتر مرکز خوش گذرانی و عیش و عشرت بود و از نظر علوم و فنون به پای اسکندریه و شهر پرگام در آسیای صغیر نمیرسید. (از تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2111)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ / رِ)
تیغ مهره: رباط چهارم از خارمهرۀ گردن رسته است. (ذخیرۀخوارزمشاهی). و رباط جفت نخستین از خارمهرۀ دوم رسته است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و جفت چهارم را رباطهااز خار مهرۀ دوم رسته است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(زَ مُ رَ / رِ)
مهره ای باشد که بدان دفع زهر افعی و غیره کنند. (برهان) (ناظم الاطباء). مهره ای که بدان زهر دفع کنند. (فرهنگ رشیدی). مهره ای که بدان علاج زهر کنند و آن را زهرکش نیز خوانند. (انجمن آرا) (از آنندراج). سنگ پازهر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ مُ رَ / رِ)
مهره ای از گوهر، مهره ای که در مغز مار باشد، گویند به دست هرکس افتد دولت او زایل نشود. (بهار عجم) (آنندراج) :
بجز خامه ات کآورد در پدید
گهرمهرۀ مار أرقم که دید.
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ / رِ)
مهره ای است که با مار می باشد و آن را از قفای سر او بر می آورند و آن سبز رنگ است و خاکستری رنگ هم می شود. (برهان). مهره ای باشد که از سر مار بیرون آرند. (آنندراج). مهره ای که در کلۀ مارهای بزرگ که گاه سیاه و گاه خاکستری رنگ است و دارای سه خط می باشد. (ناظم الاطباء). استخوانی خرد که گویند از سر مار بیرون کنند و غربال بندان با آن جادویی کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بیرونی در الجماهر ذیل ’خرز الحیات’ آرد: به فارسی مارمهره نامند و از دو جهت آن را به مار نسبت کنند یکی از جهت آنکه مار گزیده را مفید باشد و دیگر آنکه از مار بدست آید... (از الجماهر ص 207). مار مهره را حجرالحیه خوانند در سر بعضی از ماران بود شکلش مانندفندق بود به درازی مایل، لونش رمادی باشد و بر آن خطوط بود. خاصیتش بر سر زخم مار گزیده نهند در او چسبد و زهر از او بیرون آرد. (نزهه القلوب) :
بس مبصر که مارمهره خرید
مهره پنداشت، مار در سله دید.
نظامی.
- امثال:
مار مهره هر ماری ندارد. (امثال و حکم، ج 3 ص 1387).
، پازهر را نیز گویند. (برهان). و نیز به معنی فادزهر. (آنندراج). و رجوع به پازهر و پادزهر و حجرالحیه در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آهار مهره
تصویر آهار مهره
عمل آهار زدن و سپس با مهره روشن و صیغلی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهر مهره
تصویر آهر مهره
عمل آهار زدن و سپس با مهره روشن و صیغلی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مهره ای است که با مار میباشد و آن را از قفای سر او بر میاورند و آن سبزرنگ است و خاکستری رنگ هم میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهار مهره
تصویر آهار مهره
((مُ رِ))
آهار زدن و با مهره روشن و صیقلی کردن
فرهنگ فارسی معین