پس از آن، پس، سپس، آنگه، در آخر، بعد، بعد از آن: چو سی روزگردش بپیمایدا دو روز و دو شب روی ننمایدا پدید آید آنگاه بارنگ زرد ... فردوسی، آنگاه یکی ساتگنی باده برآرد، منوچهری، وآنگاه یکی زرگرک زیرک جادو به آژیر بهم بازنهاده لب هر دو ... منوچهری، حرکت خواهیم کرد بر جانب بلخ ... آنگاه سوی غزنین رفته آید، (تاریخ بیهقی)، نخست بر منابر نام ما برند بشهرها و خطبه به نام ما کنند، آنگاه به نام وی، (تاریخ بیهقی)، به قدرخان ... بباید نبشت تا رکابداری بتعجیل ببرد ... آنگاه چون رکاب عالی ... ببلخ رسد تدبیر گسیل کردن رسولی ... کرده آید، (تاریخ بیهقی)، آنگاه فرمود بازگردید و طلب کنید در مملکت من خردمند مردمان را، (تاریخ بیهقی)، نخست خطبه خواهم نبشت ... آنگاه تاریخ روزگار همایون او برانم، (تاریخ بیهقی)، نامه ها که از کوتوال کرک آمدی همه عبدوس عرضه کردی آنگاه نزدیک استادم فرستادی، (تاریخ بیهقی)، و چون از این فارغ شدم آنگاه بسر آن بازشوم، (تاریخ بیهقی)، بر سکۀ درم و دینار ... نخست نام ما نویسند آنگاه نام وی، (تاریخ بیهقی)، امیرمسعود را بیاوردی و بر صدر بنشاندی آنگاه امیرمحمد را بیاوردندی، (تاریخ بیهقی)، ملوک روزگار که با یکدیگر دوستی بسر برند ... وفاق و ملاطفات را پیوسته گردانند و آنگاه آن لطف حال را بدان منزلت رسانند که دیدار کنند، (تاریخ بیهقی)، از وی و پسرش خط بستانند بنام خزانۀ معمور آنگاه حدیث آن مال با سلطان افکنده آید، (تاریخ بیهقی)، گروهی از فرزندان آدم ... یکدیگر را ... میخورند ... آنگاه خود می گذارند و می روند، (تاریخ بیهقی)، و بر سکۀ درم و دینار و طراز جامه نخست نام ما نویسند آنگاه نام برادر، (تاریخ بیهقی)، چون از این فارغ شوم آنگاه نشستن این پادشاه ببلخ بر تخت ملک پیش گیرم، (تاریخ بیهقی)، التماس کردند که فلان رنجور است توجّه خاطر شریف درویزه می نماید فرمودند اول بازگشت خسته می باید آنگاه توجه خاطر شکسته، (انیس الطالبین بخاری)، آن وقت، آن زمان، آن هنگام: وز درخت اندر گواهی خواهد اوی تو بدانگاه ازدرخت اندر بگوی کان تبنگو کاندرو دینار بود آن ستد زیدر که ناهشیار بود، رودکی، چون شدم نیم مست و کالیوه باطل آنگاه نزد من حق بود، خطیری، ایشان دبیری نیک بکردندی و لکن این نمط که از تخت ملوک بتخت ملوک باید نبشت دیگر است و مرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد، (تاریخ بیهقی)، هرچه در خشم فرمان دهم آن را امضاء نکنند تا ... آنگاه که نظر کنم بر آن و پرسم که اگر آن خشم را بحق کرده باشم چوبی چند زنند، (تاریخ بیهقی)، هر کس که او خویشتن را بشناخت ... آنگاه او بداند که مرکب است از چهار چیز که تن بدو بپاست، (تاریخ بیهقی)، اگر وی را امروز بر این نهاد یله کنیم آنچه خواسته آمده است از غلام و ... سلاح فرستاده آید آنگاه فرستد که عهدی باشد که قصد خراسان کرده نیاید، (تاریخ بیهقی)، تا آنگاه که ایشان را این اتفاق خوب روی نمود، (کلیله و دمنه)، و آنگاه انگشت بگزید وگفت آه آه، (کلیله و دمنه)، و آنگاه آن را در صورت هزل فرانموده، (کلیله و دمنه)، و آنگاه مثال داد تا روزی مسعود و طالعی میمون برای حرکت او تعیین کردند، (کلیله و دمنه)، معهذا، و معهذا، و معذلک: اندازد ابروانت همه ساله تیرغوش وآنگاه گویدم که خروشان مشو خموش، خسروی، بسیار طبیبانند که می گویند فلان چیز نباید خوردن ... آنگاه خود از آن بسیار خورند، (تاریخ بیهقی)، و بعلاوه، و از آن گذشته: خرد آن بودی که ... وی را بخوبی باز خانه فرستادی وآنگاه آزرده کردن بوعبداﷲ از همه زشت تر بود، (تاریخ بیهقی)، - آنگاه که، وقتی که، زمانی که، چون
پس از آن، پس، سپس، آنگه، در آخر، بعد، بعد از آن: چو سی روزگردش بپیمایدا دو روز و دو شب روی ننمایدا پدید آید آنگاه بارنگ زرد ... فردوسی، آنگاه یکی ساتگنی باده برآرد، منوچهری، وآنگاه یکی زرگرک زیرک جادو به آژیر بهم بازنهاده لب هر دو ... منوچهری، حرکت خواهیم کرد بر جانب بلخ ... آنگاه سوی غزنین رفته آید، (تاریخ بیهقی)، نخست بر منابر نام ما برند بشهرها و خطبه به نام ما کنند، آنگاه به نام وی، (تاریخ بیهقی)، به قدرخان ... بباید نبشت تا رکابداری بتعجیل ببرد ... آنگاه چون رکاب عالی ... ببلخ رسد تدبیر گسیل کردن رسولی ... کرده آید، (تاریخ بیهقی)، آنگاه فرمود بازگردید و طلب کنید در مملکت من خردمند مردمان را، (تاریخ بیهقی)، نخست خطبه خواهم نبشت ... آنگاه تاریخ روزگار همایون او برانم، (تاریخ بیهقی)، نامه ها که از کوتوال کرک آمدی همه عبدوس عرضه کردی آنگاه نزدیک استادم فرستادی، (تاریخ بیهقی)، و چون از این فارغ شدم آنگاه بسر آن بازشوم، (تاریخ بیهقی)، بر سکۀ درم و دینار ... نخست نام ما نویسند آنگاه نام وی، (تاریخ بیهقی)، امیرمسعود را بیاوردی و بر صدر بنشاندی آنگاه امیرمحمد را بیاوردندی، (تاریخ بیهقی)، ملوک روزگار که با یکدیگر دوستی بسر برند ... وفاق و ملاطفات را پیوسته گردانند و آنگاه آن لطف حال را بدان منزلت رسانند که دیدار کنند، (تاریخ بیهقی)، از وی و پسرش خط بستانند بنام خزانۀ معمور آنگاه حدیث آن مال با سلطان افکنده آید، (تاریخ بیهقی)، گروهی از فرزندان آدم ... یکدیگر را ... میخورند ... آنگاه خود می گذارند و می روند، (تاریخ بیهقی)، و بر سکۀ درم و دینار و طراز جامه نخست نام ما نویسند آنگاه نام برادر، (تاریخ بیهقی)، چون از این فارغ شوم آنگاه نشستن این پادشاه ببلخ بر تخت ملک پیش گیرم، (تاریخ بیهقی)، التماس کردند که فلان رنجور است توجّه خاطر شریف درویزه می نماید فرمودند اول بازگشت خسته می باید آنگاه توجه خاطر شکسته، (انیس الطالبین بخاری)، آن وقت، آن زمان، آن هنگام: وز درخت اندر گواهی خواهد اوی تو بدانگاه ازدرخت اندر بگوی کان تبنگو کاندرو دینار بود آن ستد زیدر که ناهشیار بود، رودکی، چون شدم نیم مست و کالیوه باطل آنگاه نزد من حق بود، خطیری، ایشان دبیری نیک بکردندی و لکن این نمط که از تخت ملوک بتخت ملوک باید نبشت دیگر است و مرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد، (تاریخ بیهقی)، هرچه در خشم فرمان دهم آن را امضاء نکنند تا ... آنگاه که نظر کنم بر آن و پرسم که اگر آن خشم را بحق کرده باشم چوبی چند زنند، (تاریخ بیهقی)، هر کس که او خویشتن را بشناخت ... آنگاه او بداند که مرکب است از چهار چیز که تن بدو بپاست، (تاریخ بیهقی)، اگر وی را امروز بر این نهاد یله کنیم آنچه خواسته آمده است از غلام و ... سلاح فرستاده آید آنگاه فرستد که عهدی باشد که قصد خراسان کرده نیاید، (تاریخ بیهقی)، تا آنگاه که ایشان را این اتفاق خوب روی نمود، (کلیله و دمنه)، و آنگاه انگشت بگزید وگفت آه آه، (کلیله و دمنه)، و آنگاه آن را در صورت هزل فرانموده، (کلیله و دمنه)، و آنگاه مثال داد تا روزی مسعود و طالعی میمون برای حرکت او تعیین کردند، (کلیله و دمنه)، معهذا، و معهذا، و معذلک: اندازد ابروانْت همه ساله تیرغوش وآنگاه گویدم که خروشان مشو خموش، خسروی، بسیار طبیبانند که می گویند فلان چیز نباید خوردن ... آنگاه خود از آن بسیار خورند، (تاریخ بیهقی)، و بعلاوه، و از آن گذشته: خرد آن بودی که ... وی را بخوبی باز خانه فرستادی وآنگاه آزرده کردن بوعبداﷲ از همه زشت تر بود، (تاریخ بیهقی)، - آنگاه که، وقتی که، زمانی که، چون
باخبر، مطلع، برای مثال هرکه او بیدارتر پردردتر / هرکه او آگاه تر رخ زردتر (مولوی - ۶۰) هوشیار، دانا، با دانایی، پسوند متصل به واژه به معنای مطلع دل آگاه، کارآگاه آگاه شدن: باخبر شدن، خبردار شدن آگاه کردن: باخبر کردن، هوشیار ساختن
باخبر، مطلع، برای مِثال هرکه او بیدارتر پردردتر / هرکه او آگاه تر رخ زردتر (مولوی - ۶۰) هوشیار، دانا، با دانایی، پسوند متصل به واژه به معنای مُطلع دل آگاه، کارآگاه آگاه شدن: باخبر شدن، خبردار شدن آگاه کردن: باخبر کردن، هوشیار ساختن
مرکب از: بن + گاه (ادات مکان). (از حاشیۀبرهان چ معین). منزل و مکان. (برهان) (آنندراج). منزل. مسکن. جای باش. (فرهنگ فارسی معین) : بر آب فرات است بنگاه من وز آنجا بدین بیشه بد راه من. فردوسی. و جهودان را نشاید که بدین هفت روز خمیر خوردند یا به بنگاه دارند. (التفهیم). یکی منم که چنان آمدم مثل بر او که کرد بی بنه آید هزیمت از بنگاه. فرخی. ور دل و دین به تو آرند یقین دان که همی رخت خربنده به بنگاه شتربان آرند. سنایی (دیوان ص 83). پنج و پنجاهم چه باید هم کنون خواهم ترا اعجمی ام می ندانم من بن و بنگاه را. (از اسرارالتوحید). به بنگاه خود هر کسی رفت باز در اندیشه آن شغل را چاره ساز. نظامی. بازگشتند و به بنگاه آمدند و اعیان و اجناد و ارکان ملک را بر شمشیر گذرانیدند. (جهانگشای جوینی). ز بنگاه حاتم یکی نیکمرد طلب ده درم سنگ فانیذ کرد. سعدی.
مرکب از: بن + گاه (ادات مکان). (از حاشیۀبرهان چ معین). منزل و مکان. (برهان) (آنندراج). منزل. مسکن. جای باش. (فرهنگ فارسی معین) : بر آب فرات است بنگاه من وز آنجا بدین بیشه بد راه من. فردوسی. و جهودان را نشاید که بدین هفت روز خمیر خوردند یا به بنگاه دارند. (التفهیم). یکی منم که چنان آمدم مثل بر او که کرد بی بنه آید هزیمت از بنگاه. فرخی. ور دل و دین به تو آرند یقین دان که همی رخت خربنده به بنگاه شتربان آرند. سنایی (دیوان ص 83). پنج و پنجاهم چه باید هم کنون خواهم ترا اعجمی ام می ندانم من بن و بنگاه را. (از اسرارالتوحید). به بنگاه خود هر کسی رفت باز در اندیشه آن شغل را چاره ساز. نظامی. بازگشتند و به بنگاه آمدند و اعیان و اجناد و ارکان ملک را بر شمشیر گذرانیدند. (جهانگشای جوینی). ز بنگاه حاتم یکی نیکمرد طلب ده درم سنگ فانیذ کرد. سعدی.
سرای، خانه، جای داد و ستد، سازمان، مؤسسه، انبار، مخزن، جای بند و ساز و برگ سپاه، سخن پراکنی ایستگاه فرستنده رادیویی، خیریه سازمانی که داوطلبانه به نیازمندان یاری می رساند، شادمانی موسسه ای که در جش
سرای، خانه، جای داد و ستد، سازمان، مؤسسه، انبار، مخزن، جای بند و ساز و برگ سپاه، سخن پراکنی ایستگاه فرستنده رادیویی، خیریه سازمانی که داوطلبانه به نیازمندان یاری می رساند، شادمانی موسسه ای که در جش