جدول جو
جدول جو

معنی آنچ - جستجوی لغت در جدول جو

آنچ
آن چیز، هرچه، آن چیز که، هر چیز که
تصویری از آنچ
تصویر آنچ
فرهنگ فارسی عمید
آنچ
مخفف آنچه:
بیاورد جاماسب آنچ او بخواست
بپوشید و آنگاه برپای خاست،
فردوسی،
هرآنچ آفریده ست جفت آفرید
گشاده ز راز نهفت آفرید،
فردوسی،
وآنچ او خلق شود چه بود؟ محدث
هر عاجز این بداند و نادانی،
ناصرخسرو،
غافل کی بود خداوند از آنچ
رفت در این سبز و بلند آسیاش،
ناصرخسرو،
توانائی و آفرینش تراست
همی سازی آن کز تو آنت سزاست
تو آنچ از پیمبر رسیدت بگوش
بفرمان بجای آر و آن را بکوش،
اسدی
لغت نامه دهخدا
آنچ
مخفف آنچه
تصویری از آنچ
تصویر آنچ
فرهنگ لغت هوشیار
آنچ
مخفف آن چه
تصویری از آنچ
تصویر آنچ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آنا
تصویر آنا
(دخترانه)
دوست داشتنی ظریف خوش اندام، برانگیزاننده لطف و محبت، مادر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آنو
تصویر آنو
(دخترانه)
در دین بابلی، نام خدای آسمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آنا
تصویر آنا
همان دم، به یک دم، در یک لحظه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آنی
تصویر آنی
موقت، موقتی، فوری، بی درنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آنچنان
تصویر آنچنان
آن طور، به طوری، آن گونه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آنچه
تصویر آنچه
آن چیز، آن چیز که، هرچه، هرچه که، هر چیز که
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آنچت
تصویر آنچت
آنچه تو را، برای مثال بدو گفت زال ای پسر هوش دار/ هرآنچت بگویم ز من گوش دار (فردوسی۲ - ۲۴۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آنچش
تصویر آنچش
آنچه اش، آنچه او را
فرهنگ فارسی عمید
(چِ)
مخفف آنچه اش. آنچه او را:
بدو بازداد آنچنان کش بخواست
بیفزود در تن هر آنچش بکاست.
فردوسی.
فرود آوردی آنچش خود برآوردی
گسستی هرچه را کآن خود به پیوستی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(چِ)
مخفف آنچه ترا:
بدو گفت زال ای پسر هوش دار
هر آنچت بگویم ز من گوش دار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(چُ)
مخفف آن چونان. بطوری. بقسمی. بدانگونه. آنطور. آنگونه
لغت نامه دهخدا
(چِ)
آن چیز که. هر چیز که. هرچه. هرچه را که. تمام چیزها که. آن چیز را که. هر چیز که از:
رو بخور و هم بده که گشت پشیمان
هرکه نخورد و نداد از آنچه بیلفخت.
رودکی.
جدا کرد گاو و خر و گوسفند
بورز آورید آنچه بد سودمند.
فردوسی.
بدیشان بگفت آنچه بایست گفت
همان نیز با مریم اندر نهفت.
فردوسی.
بگنج اندرون آنچه بد نامدار
گزیدند زربفت چینی هزار.
فردوسی.
ورا سام یل گفت برگرد و رو
بگو آنچه دیدی بمهراب گو.
فردوسی.
بدو گفت رو آنچه داری بیار
خورش نیز با برسم آید بکار.
فردوسی.
بگفت آنچه بشنید از آن مهتران
بدان نامداران و گندآوران.
فردوسی.
ز شطرنج بازی ّ و از رنج رای
بگفت آنچه آمد همه رهنمای.
فردوسی.
همی تاخت تا پیش خاقان رسید
یکایک بگفت آنچه دید و شنید.
فردوسی.
آنچه بودم بخانه خم و کنور
وآنچه از گونه گون قماش و خنور.
طیان.
آنچه خواهی که ندرویش مکار
وآنچه خواهی که نشنویش مگوی.
ناصرخسرو.
شنیدم آنچه بیان کردی لیکن بعقل خود رجوع کن. (کلیله و دمنه). شاخ رز...بر آنچه نزدیکتر باشد درآویزد. (کلیله و دمنه). آنچه در دهن داشت بباد داد. (کلیله و دمنه). و اجتهاد تو در کارها و رأی آنچه در امکان آید علماء و اشراف مملکت را نیز معلوم گردد. (کلیله و دمنه).
روی تو دارد ز حسن آنچه پری آن نداشت
حسن تو دارد ز ملک آن که سلیمان نداشت.
خاقانی.
آنچه آبست است شب جز آن نزاد
حیله ها و مکرها باد است باد.
مولوی.
آنچه گندم کاشتندش آنچه جو
چشم او آنجاست روز و شب گرو.
مولوی.
آنچه آن خر دید از رنج و عذاب
مرغ خاکی بیند اندر سیل آب.
مولوی.
آتش سوزان نکند با سپند
آنچه کند دود دل مستمند.
سعدی.
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری.
؟
لغت نامه دهخدا
تصویری از آنک
تصویر آنک
آبله که در اندام برآید سرب از توپال ها سرب اسرب. آنکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنچه
تصویر آنچه
هر چیز که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنا
تصویر آنا
بی درنگ فی الفور همان دم در یک لحظه بیکدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنت
تصویر آنت
آن ترا: آنت بس است، زهی احسنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنف
تصویر آنف
فرمانبردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنس
تصویر آنس
خو گرفته، خو گیرنده، مانوس خو گرفته، خو گیرنده، مانوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنه
تصویر آنه
زن ناله کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنی
تصویر آنی
زود گذر گذرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبچ
تصویر آبچ
نشانه کمان گروهه، آلتی در زراعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنچش
تصویر آنچش
مخفف (آنچه اش) آنچه او را بیفزود در تن هر آنچش بکاست (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنچت
تصویر آنچت
مخفف (آنچه ترا) : هرآنچت بگویم زمن گوشدار. (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنچنان
تصویر آنچنان
بطوری بقسمی بدانگونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنچه لی
تصویر آنچه لی
ترکی ک بناور جایی است درگرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنچت
تصویر آنچت
((چِ))
مخفف آن چه تو را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آنی
تصویر آنی
بیدرنگ، زودگذر، گذرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آنف
تصویر آنف
فرمانبردار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آنس
تصویر آنس
خوگیر، خوگیرنده تر، سربه راه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آند
تصویر آند
فراز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آنا
تصویر آنا
همان دم، به یک دم، در دم، در یک دم، همان دم، بیدرنگ، شتابان
فرهنگ واژه فارسی سره