جدول جو
جدول جو

معنی آندون - جستجوی لغت در جدول جو

آندون
مقابل ایدون، آنجا، آن سوی، برای مثال خواسته چونان دهد که گویی بستد / روی گه ایدون کند ز شرم گه آندون (فرخی - ۲۸۹)، مقابل ایدون، آنگاه، آن زمان
تصویری از آندون
تصویر آندون
فرهنگ فارسی عمید
آندون
آنجا، مقابل ایدون، اینجا:
راه تو زی خیر و شرّ هر دو گشاده ست
خواهی ایدون گرای و خواهی آندون،
ناصرخسرو،
، بدانسوی، بدان جهت:
خواسته چونان دهد که گوئی بستد
روی گه ایدون کند ز شرم گه آندون،
فرخی،
، چنان، مقابل ایدون، چنین، صاحب فرهنگ منظومه گفته است:
مثل آندون چنان، چنین ایدون
آگه آژیر بودن از چه و چون،
، آنگاه، آن زمان، آن دم، (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
آندون
آنجا مقابل ایدون اینجا، بدان سوی بدان جهت، چنان مقابل ایدون چنین، آنگاه آن زمان
فرهنگ لغت هوشیار
آندون
آن جا، بدان سوی، بدان جهت، آنچنان
تصویری از آندون
تصویر آندون
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

انقون، ایقون، گلگنده، وردالمنتن، و نوعی از آن دورس و معرب آن دریاس است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آنجا. مقابل ایدون، اینجا. (یادداشت مؤلف) :
زان همی خواهی که دائم می خوری تا چون زنان
سر ز رعنائی گهی ایدون و گه اندون کنی.
ناصرخسرو.
و رجوع به آندون و انذون شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام قریه ای بجرجان. مسقطالرأس ابوبکر احمد بن محمد بن علی جرجانی آبدونی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
اندن. چنانکه آنیدن (انیدن) ، پس از مفرد امر حاضر درآید و مصدر را متعدی سازد: ایستاندن. پوشاندن. جهاندن. خنداندن. خوراندن. خیزاندن. دواندن. کشاندن. گیراندن
لغت نامه دهخدا
پسوند تعدیه فعل لازم و آن باخر ریشه دستوری (دوم شخص مفرد امر حاضر) پیوندد: خند - اندن جه - اندن دو - اندن، در صورتیکه باخر مفرد امر حاضر از فعل متعدی پیوندد دال بر وادار کردن کسی است بعملی: خور - اندن پوش - اندن کش - اندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنیون
تصویر آنیون
((یُ))
یون مثبت، مقابل کاتیون
فرهنگ فارسی معین
آبندون
فرهنگ گویش مازندرانی
آب بندان برکه های بزرگ طبیعی یا مصنوعی که از آب آن برای آبیاری.، نام رودی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
زندان
فرهنگ گویش مازندرانی