آنجا، مقابل ایدون، اینجا: راه تو زی خیر و شرّ هر دو گشاده ست خواهی ایدون گرای و خواهی آندون، ناصرخسرو، ، بدانسوی، بدان جهت: خواسته چونان دهد که گوئی بستد روی گه ایدون کند ز شرم گه آندون، فرخی، ، چنان، مقابل ایدون، چنین، صاحب فرهنگ منظومه گفته است: مثل آندون چنان، چنین ایدون آگه آژیر بودن از چه و چون، ، آنگاه، آن زمان، آن دم، (جهانگیری)
آنجا، مقابل ایدون، اینجا: راه تو زی خیر و شرّْ هر دو گشاده ست خواهی ایدون گرای و خواهی آندون، ناصرخسرو، ، بدانسوی، بدان جهت: خواسته چونان دهد که گوئی بستد روی گه ایدون کند ز شرم گه آندون، فرخی، ، چنان، مقابل ایدون، چنین، صاحب فرهنگ منظومه گفته است: مثل آندون چنان، چنین ایدون آگه آژیر بودن از چه و چون، ، آنگاه، آن زمان، آن دم، (جهانگیری)
آنجا. مقابل ایدون، اینجا. (یادداشت مؤلف) : زان همی خواهی که دائم می خوری تا چون زنان سر ز رعنائی گهی ایدون و گه اندون کنی. ناصرخسرو. و رجوع به آندون و انذون شود
آنجا. مقابل ایدون، اینجا. (یادداشت مؤلف) : زان همی خواهی که دائم می خوری تا چون زنان سر ز رعنائی گهی ایدون و گه اندون کنی. ناصرخسرو. و رجوع به آندون و انذون شود
اندن. چنانکه آنیدن (انیدن) ، پس از مفرد امر حاضر درآید و مصدر را متعدی سازد: ایستاندن. پوشاندن. جهاندن. خنداندن. خوراندن. خیزاندن. دواندن. کشاندن. گیراندن
اَندن. چنانکه آنیدن (َانیدن) ، پس از مفرد امر حاضر درآید و مصدر را متعدی سازد: ایستاندن. پوشاندن. جهاندن. خنداندن. خوراندن. خیزاندن. دواندن. کشاندن. گیراندن
پسوند تعدیه فعل لازم و آن باخر ریشه دستوری (دوم شخص مفرد امر حاضر) پیوندد: خند - اندن جه - اندن دو - اندن، در صورتیکه باخر مفرد امر حاضر از فعل متعدی پیوندد دال بر وادار کردن کسی است بعملی: خور - اندن پوش - اندن کش - اندن
پسوند تعدیه فعل لازم و آن باخر ریشه دستوری (دوم شخص مفرد امر حاضر) پیوندد: خند - اندن جه - اندن دو - اندن، در صورتیکه باخر مفرد امر حاضر از فعل متعدی پیوندد دال بر وادار کردن کسی است بعملی: خور - اندن پوش - اندن کش - اندن