جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آنیون

آنیدن

آنیدن
پسوند تعدیه فعل لازم و آن باخر ریشه دستوری (دوم شخص مفرد امر حاضر) پیوندد: خند - اندن جه - اندن دو - اندن، در صورتیکه باخر مفرد امر حاضر از فعل متعدی پیوندد دال بر وادار کردن کسی است بعملی: خور - اندن پوش - اندن کش - اندن
فرهنگ لغت هوشیار

آندون

آندون
آنجا مقابل ایدون اینجا، بدان سوی بدان جهت، چنان مقابل ایدون چنین، آنگاه آن زمان
فرهنگ لغت هوشیار

آندون

آندون
مقابلِ ایدون، آنجا، آن سوی، برای مِثال خواسته چونان دهد که گویی بستد / روی گه ایدون کند ز شرم گه آندون (فرخی - ۲۸۹)، مقابلِ ایدون، آنگاه، آن زمان
آندون
فرهنگ فارسی عمید

آسیون

آسیون
آسیمه، سَرگَشتِه، حِیران، گیج، سَرگَردان، هامی، کالیوِه، آسمَند، گیج و گُنگ، خَلاوِه، پَکَر، کالیوْ، کالیوِه رَنگ، والِهْ، گیج و ویج، مُستَهام برای مِثال گرنه عشقت کرد آسیون مرا / از چه رو سرگشته و آسیونم (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۴)
آسیون
فرهنگ فارسی عمید

آنیدن

آنیدن
اَنیدن. چنانکه آندن (َاندن) ، پس از مفرد امر حاضر درآید و مصدر را متعدی کند: کنانیدن. خورانیدن. خیزانیدن. گیرانیدن. ایستانیدن. خندانیدن
لغت نامه دهخدا