جدول جو
جدول جو

معنی آمیغی - جستجوی لغت در جدول جو

آمیغی
مرکب، مقابل بسیط، مزجی، حقیقی، مقابل مجازی، (برهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آمیغه
تصویر آمیغه
آمیخته، مخلوط، آمیزش، مجامعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمیغ
تصویر آمیغ
آمیزش، آمیختن، مباشرت، نزدیکی کردن، جماع، برای مثال بسی گرد آمیغ خوبان مگرد / که تن سست و جان کم کند، روی زرد (اسدی - ۲۴۲)
آمیخته، پسوند متصل به واژه به معنای ممزوج مثلاً زهرآمیغ، عنبرآمیغ، نوش آمیغ، مرگ آمیغ، برای مثال آه از این جور بدزمانۀ شوم / همه شادی او غمان آمیغ (رودکی - ۵۲۴)
فرهنگ فارسی عمید
نام محلی کنار راه خاش به جالق میان گدار برنجانه و بالاقلعه در 239800 گزی خاش
لغت نامه دهخدا
در کلمات مرکبه چون زهرآمیغ و نوش آمیغ و مانند آن، آمیخته و ممزوج و آمیز باشد:
همه به تنبل و رنگ است بازگشتن او
شرنگ نوش آمیغ است و روی زراندود،
رودکی،
ای از این جوربد، زمانۀ شوم
همه شادی ّ او غمان آمیغ،
رودکی،
بود شادیش یک سر انده آمیغ،
(ویس و رامین)،
دم مشک از مغز پرمیغ شد (کذا)
دل میغ از او عنبرآمیغ شد،
اسدی،
سخن آرایان در وصل سرایند سخن
فرقت آمیغ نگویند سرود اندر بزم،
سوزنی،
بحری است کفش که ماهیش تیغ
بر ماهی بحر گوهرآمیغ،
خاقانی،
سر نخواهی برد هیچ از تیغ تو
ای بگفته لاف کذب آمیغ تو،
مولوی،
زین تابش آفتاب و تاریکی میغ
وین بیهده زندگانی مرگ آمیغ
با خویشتن آی تا نباشی باری
نه بوده بافسوس و نه رفته بدریغ،
؟
،
حقیقت، مقابل مجاز، (برهان)، و رجوع به آمیز شود
لغت نامه دهخدا
آمیزش، خلطه، مخالطت، امتزاج، مزج، خلط، بضاع، مباضعه، مباشرت، مجامعت، وقاع:
چو آمیغ برنا شد آراسته
دو خفته سه باشند برخاسته،
عنصری،
بسی گرد آمیغ خوبان مگرد
که تن را کند سست و رخساره زرد،
اسدی،
چو برداشت دلدار از آمیغ جفت
بباغ بهارش گل نوشکفت،
اسدی
لغت نامه دهخدا
عبدالکریم بن محمد بن موسی بخاری میغی، مکنی به ابومحمد فقیه حنفی، امامی زاهدو پرهیزگار و در عصر خود در سمرقند مفتی بی نظیری بود. وی از عبدالله بن محمد بن یعقوب بخاری و محمد بن عمران بخاری روایت کرد و ابوسعد ادریسی از او روایت دارد. مرگ وی به سال 378 هجری قمری بود. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(کُ زَ دَ)
رجوع به آمیغدن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
یعنی حکیم حقیقی و مراد از حضرت یزدان است. (انجمن آرا) (آنندراج). خردمند حقیقی و براستی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آمیغه
تصویر آمیغه
آمیزش، مباشرت مجامعت آرمش با، آمیخته مخلوط
فرهنگ لغت هوشیار
آمیزش مزج خلط، مباشرت مجامعت آرمش با، در بعضی کلمات مرکب بمعنی (آمیخته) و ممزوج و آمیز آید: نوش آمیغ غم آمیغ گوهر آمیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمیغه
تصویر آمیغه
((غِ))
آمیزش، مباشرت، مجامعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمیغ
تصویر آمیغ
آمیزش، مباشرت، مجامعت و نیز پسوندی که معنای آمیختگی می دهد مانند، مرگ آمیغ، زهرآمیغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمیغ
تصویر آمیغ
ترکیب
فرهنگ واژه فارسی سره
آرمش، مباشرت، مجامعت، آمیزش، خلط
فرهنگ واژه مترادف متضاد