جدول جو
جدول جو

معنی آمرزیدگی - جستجوی لغت در جدول جو

آمرزیدگی
آمرزش، بخشایش، غفران، مغفرت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ورزیدگی
تصویر ورزیدگی
ورزیده بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آماسیدگی
تصویر آماسیدگی
حالت آماسیده، برآمدگی، پف کردگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمرزیده
تصویر آمرزیده
بخشوده، کسی که خداوند گناهان او را بخشوده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمرزیدن
تصویر آمرزیدن
بخشودن و عفو کردن و درگذشتن خداوند از گناه کسی پس از مردن او
فرهنگ فارسی عمید
(مَ دَ / دِ)
حالت و کیفیت مزیدن. چشش، کیفیت مزیده
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ)
درخور آمرزیدن. ازدر آمرزیدن
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ / دِ)
حاصل مصدر است از ورزیدن. ورزیده بودن. تجربه داشتن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ورزیدن شود
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ / دِ)
حالت لرزیده
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
تورم. انتفاخ. تهبج
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی آرمیده. طمأنینه. آرامش. آرام
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
چگونگی ارزش چیزی
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ رَ / رِ گُ دَ)
بخشیدن خدای تعالی گناه بنده را پس از مرگ. بخشیدن بزرگی جرم زیردستی را. مغفرت. غفران. عفو. صفح. اقاله. اغتفار. بخشودن. تجاوز. رحمت:
گناهم را بیامرز و چنان دان
که نیکی گم نگردد در دوگیهان.
(ویس و رامین).
پادشاهان ما را آنانکه گذشته اند ایزدشان بیامرزاد و آنچه برجایند باقی داراد. (تاریخ بیهقی). بومحمد و ابراهیم گذشته شده اند ایزد ایشان را بیامرزاد. (تاریخ بیهقی).
روان پاک ابوبکر سعد زنگی را
خدای پاک بفضل و کرم بیامرزاد.
سعدی.
نظیر خویش بنگذاشتند و بگذشتند
خدای عز و جل جمله را بیامرزاد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ)
مغفور. مرحوم. معفوّ. شادروان. مغتفر. بخشوده: پدرآمرزیده
لغت نامه دهخدا
تصویری از ورزیدگی
تصویر ورزیدگی
ممارست کردن، تجربه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمرزیدنی
تصویر آمرزیدنی
لایق آمرزیدن شایسته بخشودن
فرهنگ لغت هوشیار
طمئانینه، سکون، قرار، استقرار، آرمیدگی حالت و کیفیت آرمیده آرامیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمرزیدن
تصویر آمرزیدن
بخشودن خدا گناه بنده را (مخصوصا پس از مرگ) غفران مغفرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمرزیده
تصویر آمرزیده
مغفور مرحوم شادروان بخشوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماسیدگی
تصویر آماسیدگی
حالت و کیفیت آماسیده تورم انتفاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمرزیده
تصویر آمرزیده
((مُ دِ))
مرحوم، شادروان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمرزیدن
تصویر آمرزیدن
((مُ دَ))
بخشیده شدن گناه توسط خداوند. غفران، آمرزش، آمرزیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورزیدگی
تصویر ورزیدگی
((وَ دِ یا دَ))
تجربه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمرزیده
تصویر آمرزیده
مرحوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آمرزیدگان
تصویر آمرزیدگان
مرحومات
فرهنگ واژه فارسی سره
بخشوده، شادروان، مرحوم، مغفور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آزمودگی، پختگی، تبحر، خبرگی، کارکشتگی، مهارت، توان، قدرت
فرهنگ واژه مترادف متضاد