جدول جو
جدول جو

معنی آمای - جستجوی لغت در جدول جو

آمای
امر) امر از آمودن به معنی آراستن و درنشاندن گوهر در چیزی و بسلک و رشته کشیدن لؤلؤ و جز آن و پر کردن و انباشتن:
گفت مشّاطه را که صنعخدای
یعنی آن لعبت چگل، آمای،
عمعق،
،
مهیّاکننده، مستعدکننده، (برهان)، و در کلمات مرکّبه مانند گوهرآمای، لؤلؤآمای، مخفف آماینده است:
توئی گوهرآمای چارآخشیج
مسلسل کن گوهران در مزیج،
نظامی،
کواکب را بقدرت کارفرمای
طبایع را بصنعت گوهرآمای،
نظامی،
و رجوع به آمودن و آمود و آموده شود
لغت نامه دهخدا
آمای
در کلمات مرکب بمعنی آماینده آید. آراینده مرصع: گوهرآمای لوء لوء آمای، پرکننده انبارنده، مستعد کننده مهیا کننده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آمال
تصویر آمال
(دخترانه)
آرزوها، خواسته ها، دوست داشتنی ها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آموی
تصویر آموی
(پسرانه)
رود جیحون، آمودریا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آمایش
تصویر آمایش
آراستگی، آمادگی، آماده کردن، بررسی و تحلیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آماج
تصویر آماج
نشان، نشانه، هدف، برای مثال چو تیر انداختی در روی دشمن / حذر کن کاندر آماجش نشستی (سعدی - ۷۶)جایی که نشانۀ تیر را روی آن قرار بدهند، فاصله تیرانداز تا هدف، نشانه گاه، تیررس، آلتی آهنی که برزگران با آن زمین را شیار کنند، گاوآهن، برای مثال برکند تیر تو زآن سان خاک در آماجگاه / برزگر برکنده پنداری به آماج و کلند (سوزنی- مجمع الفرس - آماج)نشانه گیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمال
تصویر آمال
امل ها، امیدها، آرزوها، آرمانها، جمع واژۀ امل
فرهنگ فارسی عمید
پرنده ایست از راسته شکاریان روزانه دارای جثه ای نستا درشت است. پرهای فوقانی و پشت آن خاکستری مایل به سفید و رنگ سینه زردمایل به حنایی است و در بالای سر چند عدد از پرها قدری بلندتر و از دو طرف تشکیل دو بر آمدگی را میدهد و در زیر منقارش نیز قمستی از پر هارشد بیشتری دارند که زیبایی خاص باین پرنده میدهند. هما با آنکه در طبقه بندی جزو پرندگان شکاری است غذای آن فقط استخوان است هما استخوانها را از زمین ربوده و از بالا بر روی صخره ها رها میکند و پس از قطعه قطعه شدن می خورد. هما عقاب استخوان خوار. توضیح قدما این مرغ را موجب سعادت میدانستند و می پنداشتند که سایه اش بر سر هر کسی افتد او را خوشبخت کند. توضیح، (شاهین عقاب) که مظهر فره کیانی است طبق مندرجات زامیادیشت، علم ونشانی که بر سر آن صورت همای نقش کرده باشند. توضیح الف - یکی ازمعانی همای را در شاهنامه فردوسی درفشی که صورت عقاب بر آن منقوش است (درفش عقاب نشان) آورده بموارد مختلف اشاره کرده است ازجمله: هر آن کس که از شهر بغداد بود ابا نیزه و تیغ پولاد بود همه بر گذشتند زیر همای سپهبد همی داشت بر پیل جای. (شا) باید دانست که عقاب زرین نشانه علم ایران بود و در سر لشکریان در روزگار هخامنشیان شاهین شهیرگشوده ودرسرنیزه بلندی برافراشته بهمه نموداربود، نقش همای برروی درفش وچترشاهی: جلوه گاه طایر اقبال باشد هر کجا سایه اندازد از همای چتر گردون سای تو. (حافظ)، نامی است از نامهای زنان. یا همای بیضه دین. محمدرسول الله صلی الله علیه وآله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمای
تصویر نمای
نما: صواب نمازی
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره چتریان که در جنوب و مشرق ایران بفراوانی میروید و جزو نباتات علوفه یی است و دارای برگها باریک است و در حقیقت یکی از گونه های گیاه بارزد است. این گیاه دارای بویی تند و نا مطلوب است و اهالی روستا ها ساقه های تازه رسته آن را در غذاها بکار میبرند و معمولااز آن نوعی آش درست میکنند کما کلیکان: (هست با خلقش بنسبت گل چنانک فی المثل در جنب بوی گل کمای)، (نزاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظمای
تصویر ظمای
مونث ظمان خشک باد پشت چشم نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهای
تصویر آهای
حرف ندا آی: آهای حسن، علامت تحذیر است مراقب باش، بر حذر باش خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزمای
تصویر آزمای
در ترکیبات بمعنی آزماینده آید: رزم آزمای نبرد آزمای زور آزمای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسای
تصویر آسای
در ترکیبات بمعنی آساینده آید: تن آسای جان آسای روان آسای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرای
تصویر آرای
در ترکیبات بجای (آراینده) آید: انجمنظرای بت آرای چمن آرای
فرهنگ لغت هوشیار
خاک توده کرده که نشان تیر بر آن نصب کنند آماجگاه، نشان نشانه هدف، پرتاب تیررس 24، 1 فرسنگ قریب 500 قدم، آهن گاو آهن که در زمین فرو شود و شیار کند، مجموع آهن جفت گاو آهن سپار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمال
تصویر آمال
امیدها، آرزوها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماد
تصویر آماد
جمع امد، فرجام ها سر رسید ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلای
تصویر آلای
در کلمات مرکب بمعنی آلاینده آید: دهان آلای لقمه آلای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماه
تصویر آماه
ورم، نفخ، تورم، باد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوای
تصویر آوای
آواه، آوه، آوخ خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماس
تصویر آماس
برآمدی وورم عضوی از اعضای بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماز
تصویر آماز
آماس: خشک آماز (خشکاماز)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمار
تصویر آمار
حساب، شماره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهای
تصویر آهای
حرف ندا، آی، علامت تحذیراست، مراقب باش، برحذر باش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمانی
تصویر آمانی
جمع امنیّت، آرزوها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمال
تصویر آمال
جمع امل، امیدها، آرزوها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آماق
تصویر آماق
گوشه چشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آماس
تصویر آماس
آماز، ورم، برآمدگی، آماده، آماز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آماد
تصویر آماد
سررسیدها، فرجامها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آمال
تصویر آمال
آرزوها، امیدها، آرمان ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آماج
تصویر آماج
اهداف، هدف، ابژکتیو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آمار
تصویر آمار
جمعیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آماس
تصویر آماس
ورم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آمایش
تصویر آمایش
تهیه
فرهنگ واژه فارسی سره