امر) امر از آمودن به معنی آراستن و درنشاندن گوهر در چیزی و بسلک و رشته کشیدن لؤلؤ و جز آن و پر کردن و انباشتن: گفت مشّاطه را که صنعخدای یعنی آن لعبت چگل، آمای، عمعق، ، مهیّاکننده، مستعدکننده، (برهان)، و در کلمات مرکّبه مانند گوهرآمای، لؤلؤآمای، مخفف آماینده است: توئی گوهرآمای چارآخشیج مسلسل کن گوهران در مزیج، نظامی، کواکب را بقدرت کارفرمای طبایع را بصنعت گوهرآمای، نظامی، و رجوع به آمودن و آمود و آموده شود