معنی آماق - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با آماق
آماق
- آماق
- جَمعِ واژۀ ماق، گوشه های چشم از سوی بینی، بیغوله های چشم از جانب اِنسی، کنج چشم از درونسو
لغت نامه دهخدا
آمای
- آمای
- در کلمات مرکب بمعنی آماینده آید. آراینده مرصع: گوهرآمای لوء لوء آمای، پرکننده انبارنده، مستعد کننده مهیا کننده
فرهنگ لغت هوشیار