جدول جو
جدول جو

معنی آماهیده - جستجوی لغت در جدول جو

آماهیده(دَ/ دِ)
آماسیده. رجوع به آماهیدن شود
لغت نامه دهخدا
آماهیده
متورم ورم کرده باد کرده آماهیده
تصویری از آماهیده
تصویر آماهیده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آگاهیدن
تصویر آگاهیدن
آگاه شدن، باخبر شدن، خبر یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آماسیده
تصویر آماسیده
ورم کرده، بادکرده، پف کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آماهیدن
تصویر آماهیدن
آماسیدن، باد کردن عضوی از بدن، ورم کردن، آماس کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگاهیده
تصویر آگاهیده
آگاه شده، باخبر شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمانیده
تصویر خمانیده
خم داده شده، کج کرده شده، برای مثال خمانیده دم چون کمانی ز قیر / همه نوک دندان چو پیکان تیر (اسدی - ۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغالیده
تصویر آغالیده
برانگیخته شده، تند و تیزشده
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
آگاه شده. باخبرگشته. آگهیده
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
متورّم. منتفخ. متهبج. آماهیده. بادکرده. ورم کرده. پف کرده. برآماسیده. تمیده: باثعالشفه، آماسیده لب. (ربنجنی)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ رَ / رِ شُ دَ)
آماسیدن. تورم. تهبج. ورم کردن. باد کردن. تحدر. انتفاخ. (زوزنی). اجدار. اسمغداد. تسخید. احدار: در قسمی از داءالفیل پای برآماهد و سخت شود.
- آماهیدن پی دست چاروا، انتشار.
- آماهیدن جراحت، بغی.
- آماهیدن مرده، اجفیظاظ.
و رجوع به برآماهیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
متورم. برآماسیده. آماسیده. رجوع به آماسیده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آماسنده
تصویر آماسنده
ورم کرده باد کرده آماهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهازیده
تصویر آهازیده
آهخته آهیخته آخته کشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناهیده
تصویر پناهیده
پناه گرفته التجا یافته ملتجی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشامیده
تصویر آشامیده
نوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرامیده
تصویر آرامیده
آرام گرفته استراحت کرده آرمیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغاریده
تصویر آغاریده
خیسیده، خیسانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمانیده
تصویر خمانیده
خم شده کج گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغازیده
تصویر آغازیده
آغاز کرده ابتدا کرده
فرهنگ لغت هوشیار
انگیخته تحریک شده، آشفته کرده پریشان ساخته، برشورانیده برانگیخته بفتنه و فساد و جنگ و ستیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماریدن
تصویر آماریدن
شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماسیدن
تصویر آماسیدن
باد کردن ورم کردن تورم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماهانده
تصویر آماهانده
ایجاد ورم کرده آماهانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماهانیده
تصویر آماهانیده
ایجاد ورم کرده آماهانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمرزیده
تصویر آمرزیده
مغفور مرحوم شادروان بخشوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماسیده
تصویر آماسیده
متورم ورم کرده باد کرده آماهیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماهیدن
تصویر آماهیدن
باد کردن ورم کردن تورم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگاهیده
تصویر آگاهیده
آگاه شدن، با خبرگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگاهیدن
تصویر آگاهیدن
خبر یافتن، آگاه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماهیدن
تصویر آماهیدن
((دَ))
ایجاد برآمدگی کردن، متورم کردن، آماهانیدن، آماهیدن، آماسانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آماسیدن
تصویر آماسیدن
تورم کردن، ورم کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آماینده
تصویر آماینده
تهیه کننده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آمرزیده
تصویر آمرزیده
مرحوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آماسیده
تصویر آماسیده
متورم
فرهنگ واژه فارسی سره