جدول جو
جدول جو

معنی آغاجی - جستجوی لغت در جدول جو

آغاجی
پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، روزبان، ایشیک آقاسی، حاجب، پردگی، پردگین، سادن
ترخان
تصویری از آغاجی
تصویر آغاجی
فرهنگ فارسی عمید
آغاجی
آغاچی، امیرحسن علی بن الیاس آغاجی بخاری، از امراء سامانیه، معاصر نوح بن منصور سامانی، شاعر مشهور ایران، و او در هر دو زبان فارسی و عربی شعر گفته و ممدوح دقیقی شاعر بوده است
لغت نامه دهخدا
آغاجی
ترکی پیامرسان، پرده دار حاجب و خاصه پادشاه که وسیله رسانیدن مطالب و رسایل بین پادشاهان و امیران و اعیان دولت بود. این کلمه در دربارهای مشرق ایران در قرنهای چهارم و پنجم مصطلح بوده است
فرهنگ لغت هوشیار
آغاجی
حاجب، پرده دار، آنکه بدون اجازه می توانست بر شاه وارد شود
تصویری از آغاجی
تصویر آغاجی
فرهنگ فارسی معین
آغاجی
پرده دار، پیام رسان
تصویری از آغاجی
تصویر آغاجی
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آغاج
تصویر آغاج
درخت، چوب، فرسنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمیر آغاجی
تصویر دمیر آغاجی
از درختان جنگلی که در جنگل های مرطوب می روید و بلندیش به چهار متر می رسد، برگ هایش تلخ و قابض است، برگ و پوست آن به سبب قابض بودن به شکل مرهم یا شیاف در بواسیر به کار می رود
دمیر آغاجی، انجیلی، آسوندار، انچیلو، انجیلو، توئی
فرهنگ فارسی عمید
(عَ یِ)
ابن الیاس آغاجی بخاری، مکنّی به ابوالحسن. وی از امرای شاعردوست بود و خود نیز اشعاری دارد. در عهد او دقیقی شاعر میزیست. (از لباب الالباب عوفی چ سعید نفیسی ص 32). رجوع به آغاجی و نیز رجوع به علی بن الیاس... شود
لغت نامه دهخدا
(دَ مِ)
ترجمه آسوندار (آهن دار) فارسی است که بعضی فارسان ترکی گو این درخت را نام داده اند. توی. انجیلی. (یادداشت مؤلف). و رجوع به توی و انجیلی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نارمشک. رمان مصری. (یادداشت مؤلف). درخت انجیلی که در آستارا دمیرآغاجی و در اردبیل آغجه قین و در اطراف رشت زوند و در مازندران و گرگان و کجور انجیلی نامند. (از جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 182)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
احمد رشدی. از دانشمندان است. او راست کتاب تحفهالرشد، و آن شرحی است بر ایساغوجی اثیرالدین ابهری در منطق که به سال 1252 هجری قمری در آستانه چاپ شده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1505)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گنجگاه بخش سنجبدشهرستان هروآباد واقع در 16 هزارگزی باختر مرکز بخش گیوی و پنجهزار گزی شوسۀ اردبیل به هروآباد، کوهستانی، سردسیر، دارای 323 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن ارابه رو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان چهار اویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه که در 40 هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 41 هزارگزی خاوری راه ارابه رو احمدآباد به تکاب واقع است، منطقه ای است کوهستانی معتدل با 93 تن سکنه، آبش از چشمه، محصولش غلات، نخود وشغل مردمش زراعت و صنایع دستی اهالی جاجیم بافی و راهش مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان حومه، بخش مرکزی شهرستان زنجان که در 15 هزارگزی جنوب باختر زنجان و 3 هزارگزی راه عمومی واقع است، منطقه ای است کوهستانی، سردسیر با 369 تن سکنه، آبش از قنات و چشمه سارو محصولش غلات، انگور و شغل مردمش زراعت، مکاری و راهش مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
آغری، قسمی جامۀ ابریشمین سطبر که از آن مردان لباده و عباو سرداری کردندی و زنان یل و نیم تنه و مانند آن
لغت نامه دهخدا
اغاجی و آغاجی و آغجی نیز در کتب آمده است، و ظاهراً بمعنی حاجب و پرده دار است، و اوچون واسطۀ بلاغ میان شاه و مردم یا وزراء بوده است: ملطفه به نزدیک اغاجی خادم خاصه بردم و بدو دادم و جائی فرود آمدم نزدیک سرای پرده وقت سحرگاه فراشی آمد و مرا بخواند برفتم اغاجی مرا پیش برد، (تاریخ بیهقی)، استادم رقعتی نوشت سخت درشت و بوثاق اغاچی آمد و رقعه بدو داد و ضمان کرد که وقتی سره جوید و برساند و پس بازآمد بدیوان و بر آغاچی پیغام را شتاب میکرد، (تاریخ بیهقی)، رقعتی نوشتم بامیر چنانکه رسم است که نویسند در معنی استعفا ... و آن رقعه به اغاچی دادم و برسانید، (تاریخ بیهقی)، و در جامعالتواریخ تحت عنوان الحجاب، یعنی حجاب طغرل بیک سلجوقی نام یکی از آنان را بدینگونه برده است: النذر الاغاجی، و نیز در راحهالصدور راوندی نام حاجبی را نگاشته است بدین صورت: الحاجب عبدالرحمن الب زن الاغاجی، الحاجب عبدالرحمن الاّغاجی
لغت نامه دهخدا
امیر ابوالحسن علی بن الیاس. از امرای دورۀ سامانی که از جملۀ شعرا نیز بود. وی شاید پسر الیاس بن اسحاق بن احمد سامانی باشد که در بخارا و بلخ می زیست. (از تاریخ ادبیات دکتر صفا ج 1 ص 179). و رجوع به اغجی و آغاجی و اغچی شود
لغت نامه دهخدا
چوب، درخت، فرسنگ، فرسخ، قره آغاج، نارون بی پیوند
لغت نامه دهخدا
تصویری از دمیر آغاجی
تصویر دمیر آغاجی
ترکی انجیلی از درختان (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی جامه ابریشمین ستبر که مردان از آن لباده عبا و سرداری میکردند و زنان از آن یل و نیم تنه و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغاج
تصویر آغاج
فرسنگ، فرسخ
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به آغاز ابتدایی بدوی، جانور و گیاه تک یاخته، جمع آغازیان موجوداتی که دارای یک یاخته هستند
فرهنگ لغت هوشیار
مخفف آغاباجی که کلمه ترکی است به معنی خواهر، همشیره خواهر آبجی باجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغاری
تصویر آغاری
نوعی جامه ابریشمین ضخیم که مردان از آن لباده، عبا و سرداری درست می کردند و زنان از آن نیم تنه و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغازی
تصویر آغازی
((گَ))
ابتدایی، بدوی، جانور و گیاه تک یاخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آباجی
تصویر آباجی
خواهر، آبجی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغاج
تصویر آغاج
چوب، دار، درخت
فرهنگ واژه فارسی سره
آبجی، اخت، باجی، خواهر، دده، شاباجی، همشیره
متضاد: داداش
فرهنگ واژه مترادف متضاد