جدول جو
جدول جو

معنی آشیر - جستجوی لغت در جدول جو

آشیر
جار و جنجالسروصدا، طعام دادن در ایام سوگواری ماه محرم، روستایی از توابع دهستان پنج کرستاق کجور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آشور
تصویر آشور
(پسرانه)
برهم زننده، تغییر دهنده، نام دومین فرزند سام که نینوا را بنا نهاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشیر
تصویر مشیر
(پسرانه)
آنکه در کارها با او مشورت می کنند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آجیر
تصویر آجیر
(پسرانه)
آژیر، در گویش خراسان به معنی محتاط، کوشا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آهیر
تصویر آهیر
(پسرانه)
آتش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آویر
تصویر آویر
(پسرانه)
آتش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اشیر
تصویر اشیر
(پسرانه)
خوشحال، نام پسر یعقوب (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بشیر
تصویر بشیر
(پسرانه)
بشارت دهنده، مژده دهنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آزیر
تصویر آزیر
آزار، رنج، آسیب، برای مثال در جهان چندان که خواهی بی شمار / نیستی و محنت و آزیر هست (انوری - ۵۶۱ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشیر
تصویر مشیر
اشاره کننده، مشورت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جشیر
تصویر جشیر
تیردان چرمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشگر
تصویر آشگر
دباغ، کسی که کارش آش دادن و دباغت کردن پوست حیوانات است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشیر
تصویر بشیر
کسی که مژده و خبر خوش بیاورد، مژده دهنده، بشارت دهنده، از القاب پیامبر اسلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آژیر
تصویر آژیر
صدایی خاص و ممتد برای باخبر کردن دیگران از حادثه، دستگاهی که صدا را برای هشدار و تخدیر ایجاد می کند، باهوش، هوشمند، هوشیار، زیرک، محتاط، مراقب، برای مثال سپه را بیارای و آژیر باش / شب و روز با ترکش و تیر باش (فردوسی - ۴/۲۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشیب
تصویر آشیب
آشیبیدن، جنگیدن، ستیزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ مئشار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مئشار شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تأشیر. چیزی که بدان ملخ میگزد. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به تأشیر شود
لغت نامه دهخدا
رنج عذاب شکنجه اذیت، تعب مشقت، کین کینه بغض عداوت، رنجیدگی رنجش شکراب، اندوه غم تیمار، تاء لم توجع، ضرب کوب صدمه، آفت، بیماری مرض ناخوشی بیماری مانند جنون و هاری
فرهنگ لغت هوشیار
ده یک یکدهم، همخانه خانه یکی، شوی زن، خویشاوند، همسایه، آواز کفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشگر
تصویر آشگر
کسی که پیشه اش آش دادن پوست حیوانات باشد دباغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشیر
تصویر قشیر
پوست کنده، پاک باخته درزندگی
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی کهن: نشان دهنده نمارنده (نمار اشاره)، سگالشگر رایزن و در تازی نوین: سپهبد اشاره کننده، مشورت کننده: رای زننده: صاحب الرای والکمالات مبارک مشیر همایون وزیر. . ، جمع مشیرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشیر
تصویر بشیر
بشارت دهنده، مژده آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
چاهی که در صحن سرای کنند برای رفع حوایج کودکان و گرد آمدن فاضل آب چاهک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژیر
تصویر آژیر
هوشمندوزیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جشیر
تصویر جشیر
بافنده، جوال ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشور
تصویر آشور
گوشه ای است در دستگاه راست ماهور و دستگاه راست پنجگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشگر
تصویر آشگر
((گَ))
دباغ، پوست پیرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آژیر
تصویر آژیر
((ژَ))
زیرک، محتاط، قوی، توانا، برحذر کننده، پرهیزگار، غلبه، فریاد، اعلام خطر، آماده، مهیا، قوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزیر
تصویر آزیر
آزار، رنج و آسیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بشیر
تصویر بشیر
((بَ))
مژده رسان، نیکو روی، خوبروی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جشیر
تصویر جشیر
((جَ))
جولاهه، بافنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عشیر
تصویر عشیر
((عَ))
خویش، دوست، معاشر، شوی زن، جمع عشراء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشیر
تصویر مشیر
((مُ))
مشورت کننده، تدبیرکننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آژیر
تصویر آژیر
آلارم
فرهنگ واژه فارسی سره