کیفیت و چگونگی و صفت آشفته. خشم. غضب: نیاطوس چون دیدبنداخت نان ز آشفتگی بازپس شد ز خوان. فردوسی. ، اختلال: ابتداء آشفتگی دولت بنی العباس اندر سال سیصدوهشت بود پس از هر نواحی اضطراب خاست و شکوه ایشان کم شد. (مجمل التواریخ) ، هرج و مرج: چون آشفتگی برخاست بعد از وفات سلطان، دبیس بن صدقه در حدود عراق تغلب کرد... (مجمل التواریخ) ، عشق. وله . شیفتگی: پس آنگه زلیخا بر ایشان نمود کز آشفتگی داستانشان چه بود. شمسی (یوسف و زلیخا). ، جنون: پس آشفتگی باشد و ابلهی که انگشت بر حرف صنعش نهی. سعدی. - آشفتگی آبی، برهم خوردگی و اختلاط آن با رسوب. - آشفتگی چشم، برهم خوردگی و دردگین شدن آن. - آشفتگی دریا، اضطراب و انقلاب و تلاطم و طوفان آن. - آشفتگی موی، کالیدگی آن. - آشفتگی هوا، انقلاب آن. باد یا ابر سیاه یا برف و بوران در آن پیدا آمدن
کیفیت و چگونگی و صفت آشفته. خشم. غضب: نیاطوس چون دیدبنداخت نان ز آشفتگی بازپس شد ز خوان. فردوسی. ، اختلال: ابتداء آشفتگی دولت بنی العباس اندر سال سیصدوهشت بود پس از هر نواحی اضطراب خاست و شکوه ایشان کم شد. (مجمل التواریخ) ، هرج و مرج: چون آشفتگی برخاست بعد از وفات سلطان، دبیس بن صَدَقه در حدود عراق تغلب کرد... (مجمل التواریخ) ، عشق. وَلَه ْ. شیفتگی: پس آنگه زلیخا بر ایشان نمود کز آشفتگی داستانْشان چه بود. شمسی (یوسف و زلیخا). ، جنون: پس آشفتگی باشد و ابلهی که انگشت بر حرف صنعش نهی. سعدی. - آشفتگی آبی، برهم خوردگی و اختلاط آن با رسوب. - آشفتگی چشم، برهم خوردگی و دردگین شدن آن. - آشفتگی دریا، اضطراب و انقلاب و تلاطم و طوفان آن. - آشفتگی موی، کالیدگی آن. - آشفتگی هوا، انقلاب آن. باد یا ابر سیاه یا برف و بوران در آن پیدا آمدن
پریشان پریشان حال شوریده مضطرب، مختل بی نظم بی نسق دچارهرج و مرج درهم و برهم، متفرق پراکنده، خشمگین غضبناک مقابل آهسته، بهیجان آمده آتشی، رنجیده سرگردان، کاسد بی رونق
پریشان پریشان حال شوریده مضطرب، مختل بی نظم بی نسق دچارهرج و مرج درهم و برهم، متفرق پراکنده، خشمگین غضبناک مقابل آهسته، بهیجان آمده آتشی، رنجیده سرگردان، کاسد بی رونق