جدول جو
جدول جو

معنی آشناوری - جستجوی لغت در جدول جو

آشناوری
(شْ / شِ وَ)
شناوری. سباحت
لغت نامه دهخدا
آشناوری
((~. وَ))
کسی که همنشینی با او دلپذیر باشد
تصویری از آشناوری
تصویر آشناوری
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شناوری
تصویر شناوری
عمل شناور، شنا کردن روی آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشناور
تصویر آشناور
شناور، شناگر، آب باز، برای مثال به ریگ اندر همی شد مرد تاز آن / چو در غرقاب مرد آشناور (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
(شْ / شِ گَ)
شناوری. سباحت
لغت نامه دهخدا
(شْ / شِ)
روشناس. دلنشین. دلپذیر. مقابل دشمن روی:
آشناروی دیدۀ عرفان
گر نداری ز عارفان بستان.
سنائی.
در این عهد از وفا بویی نمانده ست
بعالم آشنارویی نمانده ست.
خاقانی.
بنالم کآرزوبخشی ندیدم
بگریم کآشنارویی ندارم.
خاقانی.
روز و شب آورده ام در معنی بیگانه روی
چون کنم صائب ندارم آشناروی دگر.
صائب
لغت نامه دهخدا
(شِ وَ)
عمل شناور. سباحت. آب ورزی. (ناظم الاطباء). شنا کردن روی آب. حرکت کردن روی آب. شناگری. سباحت. (فرهنگ فارسی معین) :
چنان بگریم از این پس که مرد بتواند
در آب دیدۀ سعدی شناوری آموخت.
سعدی.
هش دار تا نیفکندت پیروی نفس
در ورطه ای که سود ندارد شناوری.
سعدی.
تذریع، فراخ کردن بازو را در شناوری. سبح، سباحه، عمج، شناوری نمودن. (منتهی الارب).
- شناوری کردن، شنا کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شْ / شِ وَ)
شناور. آشناگر. شناگر. آب باز. سابح. سبّاح:
روان اندر او کشتی و خیره مانده
ز پهنای او دیدۀ آشناور.
فرخی.
بریگ اندر همی شد مرد تازان
چو در غرقاب مرد آشناور.
لبیبی.
آن آشناوشی که خیال است نام او
در موج آب دیدۀ من آشناور است.
سیدحسن غزنوی.
آن قدر دستی که خرچنگ قضا
آشناور در محیط نام اوست.
عمادی شهریاری.
آشناور شود خرد در خون
جان بجان کندن افکند بکنار.
عمادی شهریاری.
دلبستۀ روزگار پرزرق شدن
یا شیفتۀ حیات چون برق شدن
چون مردم آشناور اندر گرداب
دستی زدنست و بعد از آن غرق شدن.
سیدحسن اشرف
لغت نامه دهخدا
تصویری از آش خوری
تصویر آش خوری
ظرفی گود که در آن آش خورند، کفچه ای که بدان آش گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشنا وری
تصویر آشنا وری
شناوری سباحت آب بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشناور
تصویر آشناور
شناور شناگر سباح آب باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
عمل شناور شنا کردن روی آب سباحت شناگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
الطّفو
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
Levitation, Flotation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
flottabilité, lévitation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
плавучість , левітація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
yüzenlik, levitasyon
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
плавание , левитация
دیکشنری فارسی به روسی
شناوری
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
شناوری , پرواز
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
ভাসমানতা , ভাসমানতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
การลอยตัว , การลอย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
uwezo wa kuogelea, kusimama hewani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
ציפה , רֵפִּים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
浮力 , 浮揚
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
wyporność, lewitacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
부력 , 부양
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
daya apung, levitasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
तैरना , तैराकी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
drijfvermogen, levitatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
Auftrieb, Levitation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
galleggiamento, levitazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
flutuação, levitação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
浮动 , 悬浮
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
flotación, levitación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی