لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، کابوک، بتواز، وکر، آشیان، آشانه، کابک، تکند، پیواز، پتواز، وکنت، پدواز برای مثال برو این دام بر مرغی دگر نه / که عنقا را بلند است آشیانه (حافظ - ۸۵۲) خانه، مسکن، ماوا
لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، کابوک، بَتواز، وَکر، آشیان، آشانِه، کابُک، تَکَند، پیواز، پَتواز، وُکنَت، پَدواز برای مِثال برو این دام بر مرغی دگر نِه / که عنقا را بلند است آشیانه (حافظ - ۸۵۲) خانه، مسکن، ماوا
جایی معلوم برای قضای حاجت. مستراح. مبرز. مخرج. کنیف. مغتسل. متوضا. بیت الفراغ. مبال. خلا. بیت التخلیه. میضاء. مذهب. آبشتنگاه. تشتخانه. ادب خانه. جایی. صحت خانه. قدمگاه. کریاس. بیت الماء. بیت الخلاء. ضروری. کابینه. قدم جا. طهارتخانه. و گاه از آن به بیرون وسر آب تعبیر کنند: روزی شیخ ابوسعید رحمه اﷲ همی شد با صوفیان، فرا جایی رسید که چاه آبخانه پاک میکردند و نجاست بر راه بود... (کیمیای سعادت) ، در اصطلاح اهل خراسان قسمتی از کاریز باشد که از آن آب تراوش کند و آب قنات از آنجا خیزد
جایی معلوم برای قضای حاجت. مستراح. مبرز. مخرج. کنیف. مغتسل. متوضا. بیت الفراغ. مبال. خلا. بیت التخلیه. میضاء. مذهب. آبشتنگاه. تشتخانه. ادب خانه. جایی. صحت خانه. قدمگاه. کریاس. بیت الماء. بیت الخلاء. ضروری. کابینه. قدم جا. طهارتخانه. و گاه از آن به بیرون وسرِ آب تعبیر کنند: روزی شیخ ابوسعید رحمه اﷲ همی شد با صوفیان، فرا جایی رسید که چاه آبخانه پاک میکردند و نجاست بر راه بود... (کیمیای سعادت) ، در اصطلاح اهل خراسان قسمتی از کاریز باشد که از آن آب تراوش کند و آب قنات از آنجا خیزد
آشیان و مترادفات آن: مرا خورد خون بود بر جای شیر در آن آشیانه بسان اسیر. فردوسی. بل دهر درختی است نفس مرغی وین کالبد او را چو آشیانه. ناصرخسرو. تو زآشیانۀ باز سپید خاسته ای ز بازخانه نپرّد بهیچ حالی بوم. سوزنی. ز گرد راه چو عنقا به آشیانۀ باز بسوی بنده خرامید شاه بنده نواز. سوزنی. هوای باغ جهان را چو بلبلی بودم که بود گلشن صدر تو آشیانۀ من. سیف اسفرنگ. نصرت که فرخ بیضۀ پولاد تیغ اوست بر شاخسار رایت او آشیان نهاد. سلمان ساوجی. برو این دام بر مرغ دگر نه که عنقارا بلند است آشیانه. حافظ. ، سوراخ مار: از مار کینه ورتر ناسازگارتر چه گفتار چربش آرد، بیرون ز آشیانه. لبیبی. ، آشیانۀ مور، قریه، لانۀ موش، آشکوب. طبقه. مرتبه. آشیان: بر ایوانش مه و سال از بلندی نهاده نسر طائر آشیانه ز فخر و مرتبت زیبد که باشد سپهرش کاخ و مهرش آستانه. عبدالواسع جبلی. بناهای چندین آشیانه. (تحفۀ اهل بخارا). ما بلبلان بلند نسازیم خانه را خوش کرده ایم خانه یک آشیانه را. غنی. ، جای. مأوی. خانه: بیاموز اگر پارسا بود خواهی مکن دیو را جان خود آشیانه. ناصرخسرو. ، سقف. آسمانه. - آشیانه نهادن، آشیانه گرفتن. آشیانه کردن. آشیانه ساختن. اعتشاش. تعشیش. (دهار)
آشیان و مترادفات آن: مرا خورد خون بود بر جای شیر در آن آشیانه بسان اسیر. فردوسی. بل دهر درختی است نَفْس مرغی وین کالبد او را چو آشیانه. ناصرخسرو. تو زآشیانۀ باز سپید خاسته ای ز بازخانه نپرّد بهیچ حالی بوم. سوزنی. ز گرد راه چو عنقا به آشیانۀ باز بسوی بنده خرامید شاه بنده نواز. سوزنی. هوای باغ جهان را چو بلبلی بودم که بود گلشن صدر تو آشیانۀ من. سیف اسفرنگ. نصرت که فَرْخ بیضۀ پولاد تیغ اوست بر شاخسار رایت او آشیان نهاد. سلمان ساوجی. برو این دام بر مرغ دگر نه که عنقارا بلند است آشیانه. حافظ. ، سوراخ مار: از مار کینه ورتر ناسازگارتر چه گفتار چربش آرد، بیرون ز آشیانه. لبیبی. ، آشیانۀ مور، قریه، لانۀ موش، آشکوب. طبقه. مرتبه. آشیان: بر ایوانش مه و سال از بلندی نهاده نسر طائر آشیانه ز فخر و مرتبت زیبد که باشد سپهرش کاخ و مهرش آستانه. عبدالواسع جبلی. بناهای چندین آشیانه. (تحفۀ اهل بخارا). ما بلبلان بلند نسازیم خانه را خوش کرده ایم خانه یک آشیانه را. غنی. ، جای. مأوی. خانه: بیاموز اگر پارسا بود خواهی مکن دیو را جان خود آشیانه. ناصرخسرو. ، سقف. آسمانه. - آشیانه نهادن، آشیانه گرفتن. آشیانه کردن. آشیانه ساختن. اعتشاش. تعشیش. (دهار)
اگر کسی درخواب بیند که آب خانه همی ساخت، دلیل کند که به جمع کردن مال دنیا، حریص گردد و راغب گردد و نخواهد که از مال خود چیزی خرج کند، و بعضی از معبران گفته اند دلیل کند که زن جادویه وی را حاصل گردد و آن زن حرام خوار و بی دیانت بود و اگر بیند که در آبخانه بول و غائط همی کرد، دلیل کند که درجمیع مال غریق بود. اگر بیند که کسی در چاه آبخانه خود افتد دلیل کند مال خویش را هزینه کند و اگر بیند که در آنجا بیفتاد یا درچاه آبخانه بیفتاد، دلیل کند که مال کسی به غضب ستاند و اگر بیند کهب یفتاد و دست و پایش شکست، دلیل کند که بلای سخت بدو رسد - محمد بن سیرین دیدن آبخانه در خواب بر پنج وجه بود: اول: مال حرام. دوم: عیش دنیا. سوم: خزینه. چهارم: شروع در حرام. پنجم: زن خادمه و حرامخوار.
اگر کسی درخواب بیند که آب خانه همی ساخت، دلیل کند که به جمع کردن مال دنیا، حریص گردد و راغب گردد و نخواهد که از مال خود چیزی خرج کند، و بعضی از معبران گفته اند دلیل کند که زن جادویه وی را حاصل گردد و آن زن حرام خوار و بی دیانت بود و اگر بیند که در آبخانه بول و غائط همی کرد، دلیل کند که درجمیع مال غریق بود. اگر بیند که کسی در چاه آبخانه خود افتد دلیل کند مال خویش را هزینه کند و اگر بیند که در آنجا بیفتاد یا درچاه آبخانه بیفتاد، دلیل کند که مال کسی به غضب ستاند و اگر بیند کهب یفتاد و دست و پایش شکست، دلیل کند که بلای سخت بدو رسد - محمد بن سیرین دیدن آبخانه در خواب بر پنج وجه بود: اول: مال حرام. دوم: عیش دنیا. سوم: خزینه. چهارم: شروع در حرام. پنجم: زن خادمه و حرامخوار.
دیدن آن: عاشق شدن درست کردن آن: عروسی آشیانه خالی: ضرر؛ غیبت طولانی 1ـ دیدن آشیانه پرندگان در خواب، نشانه آن است که به کاری سودآور علاقمند خواهید شد. اگر زنی چنین خواب ی ببیند، علامت آن است که به منزلی دیگر نقل مکان خواهد کرد. 2ـ دیدن آشیانه خالی در خواب، نشانه آن است که از جدایی با دوستی غمگین خواهید شد. 3ـ اگر خواب ببینید در آشیانه ای پرندگانی نشسته اند، نشانه آن است که به زندگی خانوادگی علاقمند خواهید شد. و فرزندانی شادمان و مطیع خواهید داشت. 4ـ دیدن دیدن آشیانه ای مملو از تخمهای شکسته پرندگان، نشانه آن است که در زندگی به شکست و نومیدی دچار خواهید شد. لوک اویتنهاو
دیدن آن: عاشق شدن درست کردن آن: عروسی آشیانه خالی: ضرر؛ غیبت طولانی 1ـ دیدن آشیانه پرندگان در خواب، نشانه آن است که به کاری سودآور علاقمند خواهید شد. اگر زنی چنین خواب ی ببیند، علامت آن است که به منزلی دیگر نقل مکان خواهد کرد. 2ـ دیدن آشیانه خالی در خواب، نشانه آن است که از جدایی با دوستی غمگین خواهید شد. 3ـ اگر خواب ببینید در آشیانه ای پرندگانی نشسته اند، نشانه آن است که به زندگی خانوادگی علاقمند خواهید شد. و فرزندانی شادمان و مطیع خواهید داشت. 4ـ دیدن دیدن آشیانه ای مملو از تخمهای شکسته پرندگان، نشانه آن است که در زندگی به شکست و نومیدی دچار خواهید شد. لوک اویتنهاو