جدول جو
جدول جو

معنی آسیاسر - جستجوی لغت در جدول جو

آسیاسر
از محله های قدیمی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آریافر
تصویر آریافر
(پسرانه)
دارای فر و شکوه آریایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آریاسب
تصویر آریاسب
(پسرانه)
دارنده اسب ایرانی، نام یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آسیاسنگ
تصویر آسیاسنگ
سنگ آسیا، هر سنگ بزرگ شبیه سنگ آسیا، برای مثال سهمگین آبی که مرغابی در او ایمن نبودی / کمترین موج آسیاسنگ از کنارش درربودی (سعدی - ۱۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاسر
تصویر سیاسر
سیاه سر، آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسیاچرخ
تصویر آسیاچرخ
آسیایی که با نیروی باد بگردد و غلات را آرد کند، آسیای بادی
فرهنگ فارسی عمید
(دَرْ سَ)
دهی است جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان. واقع در 6هزارگزی جنوب خاوری لنگرود سر راه شوسۀ لنگرود به رودسر، با 1220 تن سکنه (سرشماری 1330 هجری شمسی). آب آن از استخر و رودخانه شلمان تأمین میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام قریه ای در زرند
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
سنگ فسان
لغت نامه دهخدا
منسوب به برّ و قارۀ آسیا: ملل آسیائی، منسوب به آسیای حبوب، رحوی،
- آسیائی کردن، خرد کردن به آسیا، سخت نرم سائیدن،
-، بدور آوردن چون آسیا
لغت نامه دهخدا
(چِلْ سَ)
دهی از بخش بندپی شهرستان بابل که در 39 هزارگزی جنوب بابل واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 170 تن سکنه دارد. آبش از چشمۀ محلی. محصولش لبنیات. شغل اهالی گله داری و راهش مالرو است. در این محل یک استخر عمیق طبیعی وجود دارد و اهالی این آبادی در زمستان برای تعلیف احشام به حدود قشلاق بندپی میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
از دهات کتول استرآباد است. رجوع به ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد چ 1326 هجری شمسی بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 171)
لغت نامه دهخدا
(سیا سَ)
سنگ آسیا. حجر طاحونه. رحی:
یکی آسیاسنگ را درربود
به نزدیک رستم درآمد چو دود.
فردوسی.
برگرفت آن آسیاسنگ و بزد
بر مگس تا آن مگس واپس خزد.
مولوی.
آسیاسنگ زیرین متحرک نیست لاجرم تحمل بار گران همی کند. (گلستان).
سهمگین آبی که مرغابی در او ایمن نبودی
کمترین موج آسیاسنگ از کنارش درربودی.
سعدی.
نه آنکه بر در دعوی نشیند از خلقی
وگر خلاف کنندش بجنگ برخیزد
که گر ز کوه فروغلطد آسیاسنگی
نه عارف است که از راه سنگ برخیزد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سِ)
آن که گوشت جزور را بهره میکند و تقسیم میکند، آن که به چپ میگردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تیاسر شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
آسیا که بقوت باد گردد. بادآس. آسیای بادی: و دیگر (از خواص سیستان) آنکه در آنجا آسیاچرخ کنند تا باد بگرداند و آرد کند و بدیگر شهرها ستور باید یا آسیاء آب یا به دست آسیا کنند. (تاریخ سیستان). و رجوع به چرخباد شود
لغت نامه دهخدا
(سیا سَ)
قلم تراشیدۀ نویسندگی. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سیاه سر، ساراست و آن پرنده ای باشد معروف. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مرکز خرّۀ چهاردانگۀ ولایت قشقائی فارس
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ / دِ)
نقّار. (دهار). آسیاآژن
لغت نامه دهخدا
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
زیاد، فراوان
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که ماء مور تقسیم کردن آب جهت باغها و مزارع و خانه هاست آنکه کشت را آب دهد میر آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیاه
تصویر آسیاه
آسیاب آسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیابک
تصویر آسیابک
نام قریه ای در زرند
فرهنگ لغت هوشیار
آن چه سرش سیاه باشد، قلم (که سرش را در مرکب زنند)، سیاه سار، زن بیچاره و بینوا، گناهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیاچرخ
تصویر آسیاچرخ
((چَ))
آسیابی که با نیروی باد کار می کند. بادآس، آس باد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسیایی
تصویر آسیایی
منسوب به قاره آسیا، اهل قاره آسیا (یکی از پنج قاره کره زمین)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
به وفور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سراسر
تصویر سراسر
کاملا، کلا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
ساستاری
فرهنگ واژه فارسی سره
دهکده ای از دهستان قره طغان بهشهر، دهکده ای از دهستان جنت.، از دهستان های واقع در استرآباد غربی
فرهنگ گویش مازندرانی
محل آسیاب سرآسیاب
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای علی آباد کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع جنت رودبار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
توکای سیاه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع خانقاه پی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی