جدول جو
جدول جو

معنی آسیابان - جستجوی لغت در جدول جو

آسیابان
کارگر آسیا، کسی که در آسیا غلات را آرد می کند، صاحب آسیا
تصویری از آسیابان
تصویر آسیابان
فرهنگ فارسی عمید
آسیابان
آسبان، طحّان:
چو بشنید از آسیابان سخن
نه سر دید از آن کار پیدا نه بن،
فردوسی،
فروماند از آن آسیابان شگفت
شب تیره اندیشه اندرگرفت،
فردوسی،
هر آنکس که او فرّ یزدان ندید
از این آسیابان بباید شنید،
فردوسی،
گشاد آسیابان در آسیا
به پشت اندرش بار لختی گیا،
فردوسی،
بدو آسیابان بتشویر گفت
که جز تنگدستی مرا نیست جفت،
فردوسی،
بشد آسیابان دو دیده پرآب
بزردی دو رخسار چون آفتاب،
فردوسی،
پدرمان یکی آسیابان پیر
بر این دامن کوه نخجیرگیر،
فردوسی،
از این آسیابان بپرسید مه
که برسم کرا خواهی ای روزبه ؟
فردوسی،
از بس که بر تو برگشت این آسیای گیتی
چون مرد آسیابان پرگرد آسیائی،
ناصرخسرو،
آسیابان را به بینی چون از او بیرون شوی
وندرین جا هم ببینی چشمت ار بیناستی،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
آسیابان
متصدی و نگهبان آسیا صاحب آسیا آسبان طحان
تصویری از آسیابان
تصویر آسیابان
فرهنگ لغت هوشیار
آسیابان
کسی که نگه داری و اداره آسیاب را بر عهده دارد
تصویری از آسیابان
تصویر آسیابان
فرهنگ فارسی معین
آسیابان
دیدن آسیابان در خواب به تاویل، مردی بود که مردم را دردست ا و روزی بود و چون آسیابان جوان بود، به تاویل نیکو باشد و اگر بیند که آسیاب به خر میگردد یا با شتر، و آرد نیکو فرو می آید، دلیل بود که آسیابان را دولت و اقبال بود. اگر به وقت گردیدن، آسیابان بانگ سنگ آسیاب بشنود، کار وی قوی گردد. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آترابان
تصویر آترابان
(پسرانه)
نگهبان آتش، پیشوای دینی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آریابان
تصویر آریابان
(پسرانه)
نگهبان قوم آریایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آریاباد
تصویر آریاباد
(پسرانه)
آریاپاد نگهبان قوم آریایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرتابان
تصویر آرتابان
(پسرانه)
اردوان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آسیستان
تصویر آسیستان
دستیار، یاری دهنده، مددکار، کمک کننده، همدست، معاون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسیاخانه
تصویر آسیاخانه
آسیاکده، جایگاه آسیا، محل آسیا، سرآسیا، آسخانه، آسکده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریابان
تصویر دریابان
صاحب منصب در نیروی دریایی، امیرالبحر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسیاآژن
تصویر آسیاآژن
آسیازنه، آلت فولادی با دستۀ چوبی شبیه تیشه که با آن سنگ آسیا را دندانه دار و تیز می کنند، آژینه، آس افزون
فرهنگ فارسی عمید
نام محلی کنار راه اصفهان به نجف آباد، میان تیرانچه و کرسنگ در 14300گزی اصفهان
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
بنائی برآورده آسیا را. جایگاه آسیا. آس کده. آسیاکده. سرآسیا. مرحی. مطحن
لغت نامه دهخدا
اردوان
لغت نامه دهخدا
(دَرْ)
مرکّب از: دریا + بان، پسوند محافظت، حافظ دریا. نگاهبان دریا، در اصطلاح امروزین نیروی دریایی، درجه ای از درجات نظامی بحری. صاحب منصبی در نیرویی دریایی. امیرالبحر دوم. (از لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
نابونده، ناموجود، معدوم: اعدام، نایابان گردانیدن چیزی، (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
حرفۀ آسیابان، طحانت، آسبانی:
آنکه رفتم بکسب فضل و هنر
کاشکی رفتمی بدهقانی
کاش کردی بدهر بخت سیاه
روسفیدم به آسیابانی،
؟
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جماعت. مردم. (آنندراج). جماعت مردمان و مردمان انبوه. (ناظم الاطباء). کسان بسیار:
دارم آن سر که سری در قدمت اندازم
وین خیالیست که اندر سر بسیاران است.
سلمان (از آنندراج).
بهر آنکه بسیاران خواسته اند که بنویسند داستانها که بدان خبیر بودیم. (دیاتسارون ص 6). و بسیاران در زایدن شادناک شوند. (ایضاً ص 8). و بسیاران از بنی اسرائیل پیش خدای خود بازگرداند. (ایضاً ص 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیابان
تصویر بیابان
زمین پهناور و بی آب و علف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیابک
تصویر آسیابک
نام قریه ای در زرند
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی باشد مانند چتر که بر سر بزرگان میداشتند تا مانع تابش آفتاب گردد، خیمه و چادری که سه چهار لای بر روی هم دوخته باشند شامیانه. یا سایبان اخضر. آسمان. یا سایبان سیمابی. صبح صادق. یا سایبان ظلمانی. صبح کاذب، شب تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایابان
تصویر نایابان
ناموجودمعدوم: اعدام نایابان گردانیدن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیا بانی
تصویر آسیا بانی
شغل آسیابان آسبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیستان
تصویر آسیستان
یارویاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریابان
تصویر دریابان
صاحب منصب در نیروی دریائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسیاران
تصویر بسیاران
جماعت، مردمان، انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیابانی
تصویر آسیابانی
حرفه آسیابان
فرهنگ لغت هوشیار
راه گشاده و هموار در شهر که مردم و وسائل نقلیه در آن رفت و آمد کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریابان
تصویر دریابان
صاحب منصبی در نیروی دریایی، امیرالبحر دوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسیستان
تصویر آسیستان
دستیار، یاور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیابان
تصویر بیابان
صحرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سایبان
تصویر سایبان
آباژور
فرهنگ واژه فارسی سره
دستیار، کمک، معاون
فرهنگ واژه مترادف متضاد