جدول جو
جدول جو

معنی آسر - جستجوی لغت در جدول جو

آسر
(سُ)
کشتزار. مزرعه. غله زار:
چو ابر کف شه تقاطر نماید
زر از آسر طمع سائل برآید.
منجیک.
و این کلمه را آسه نیز ضبط کرده اند با همین شاهد، میدان، بزبان علمی هند، مردمخوار
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آشر
تصویر آشر
(پسرانه)
شاد خوشحال، نام یکی از پسران یعقوب (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آتر
تصویر آتر
(دخترانه)
آذر، اخگر، آتش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آسو
تصویر آسو
(دخترانه)
شفق، هنگام طلوع خورشید، نام شرابی مست کننده که از قند سیاه درست می کنند، نام محلی درمسیرلار به لنگه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آسا
تصویر آسا
(دخترانه)
مانند، زیور مایه زیبایی و آرایش، وقار و ثبات و تمکین و آسودگی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آزر
تصویر آزر
(پسرانه)
نام پدر حضرت ابراهیم (ع)، اسبی که ران دو پای عقبش مشکی و دستهایش به رنگ دیگر است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آذر
تصویر آذر
(دخترانه)
آتش، نام فرشته نگهبان آتش، نهمین ماه ایرانی، نام ماه نهم از سال شمسی، نام روز نهم از هر ماه شمسی در ایران قدیم
فرهنگ نامهای ایرانی
(سْ / سِ / سُ)
میدان:
نشانه نهادند در آسریس
سیاوش نکرد ایچ با کس مکیس.
فردوسی.
، رزمگاه. و اسپریس و اسفریس و اسپرس را نیز به معنی میدان گفته و همین بیت را مثال آورده اند. ظاهراً اسپریس و اسفریس درست باشد و آسریس مصحف است
لغت نامه دهخدا
کلمه یونانی، ابوریحان بیرونی، و آن نام یکی از پنج برّ زمین است و آسیای کبری همانست، و این قطعه از چهار خشکی دیگر زمین بزرگتر باشد، آسیا قدیمترین ناحیۀ مسکون و مهد تمدن بشر است و حدود آن از شمال اوقیانوس منجمد و از مشرق اوقیانوس کبیر و دریای برنگ (برینگ) و از جنوب دریای چین و اقیانوس هند و از مغرب دریای احمر و ترعۀ سوئز و مدیترانه باشد، این قاره چهار بار و نیم از اروپا بزرگتر است (45 میلیون کیلومترمربع) و از ضمایم آن بحر خزر و کوههای اورال است، این برّ در قدیم بقسمتهای زیرین منقسم میشده است: آسیای صغیر، ارمینیه، خراسان (پارتیا یا باختر)، بین النهرین (آرام نهرین، آرام ناهارائیم)، بابل یا کلده، آشور و سوریه و کلشید و عربستان و ایران و هندوستان و سیتی یا سارمانی (ممالک مردم سین یا چین)، وممالک کنونی آن آسیای روس (سیبری و قفقاز)، منچوریا، مغولستان، تبت، ترکیه، سوریه، فلسطین، بین النهرین، عربستان (عراق عرب)، ایران، افغانستان، بلوچستان، ترکستان، هندوستان، بیرمانی، سیام، کامبوژ، آنام، تنکن، هندوچین، چین، کره، ژاپن و مالاکاست، و مردم آن در حدود 953 میلیون است
لغت نامه دهخدا
فرماینده فرمان پاد امر کننده فرماینده کار فرما، جمع آمرین، روز ششم یا چهارم از ایام عجوز
فرهنگ لغت هوشیار
آتش نار، ماه نهم از سال شمسی، روز نهم از هر ماه شمسی، (اخ) نام ایزدی است، نامی است از نامهای زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آخر
تصویر آخر
عاقبت سرانجام، بازپسین، درآخر، پایان، فرجام، خاتمه، نهایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدر
تصویر آدر
آذر، آتش رگ زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسر
تصویر دسر
میوه یا شیرینی یا چیز دیگر که بعد از غذا بیاورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغر
تصویر آغر
رود خشک که سیلاب از آن قطع شده و جای جای آب ایستاده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلر
تصویر آلر
سرین کفل آلست آرست الست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبسر
تصویر آبسر
لرزانک گونه از آب کله و پاچه درست شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرس
تصویر آرس
یونانی جنگ پاد ایزد جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسر
تصویر بسر
خرمای تازه نارس
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمان، زورمندی، بستن، گرفتارکردن، آفرینش شاشبند بند آمدن پیشاب آبگینه شیشه برده کردن اسیر کردن باسیری در آوردن، بردگی اسیری، زورمندی، توانایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسره
تصویر آسره
دوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسریس
تصویر آسریس
میدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمر
تصویر آمر
فرماینده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آجر
تصویر آجر
آژیانه، آگور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آخر
تصویر آخر
انجام، پایان، واپسین، پسین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرس
تصویر آرس
آرس، ایزد جنگ، جنگ پاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسره
تصویر آسره
دوال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسن
تصویر آسن
بدبو، گندیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسی
تصویر آسی
اندوه گسار، اندوه گین، پزشک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسه
تصویر آسه
آکس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسا
تصویر آسا
قانون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرس
تصویر آرس
آرس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسم
تصویر آسم
تن گدم، ربو
فرهنگ واژه فارسی سره
روستایی در هزارجریب
فرهنگ گویش مازندرانی
آستر لباس، رویه ی کفش
فرهنگ گویش مازندرانی