جدول جو
جدول جو

معنی آستارا - جستجوی لغت در جدول جو

آستارا
نام بندر و مرکز تجارتی بمغرب خزر بشمال گرگانه رود بر خط سرحدی ایران و روس در 37هزارگزی جنوب لنکران، در مصب رودی به همین نام، موقف کشتی های بازرگانی، دارای پست خانه و تلگرافخانه و مدرسه و بیمارخانه، در 173300گزی طهران و 281000گزی تبریز، پیشتر این بندر جزو تقسیمات ایالت آذربایجان بود وامروز جزو ولایت گیلان است، این شهر را رود آستارا بدو بخش میکند، بخش شمالی آستارای روس و جنوبی آستارای ایران است، و شیلات این بندر و نواحی آن بسیار مهم وذیقیمت است، آستارا و گرگانرود، یکی از تقسیمات نوزده گانه رشت، مرکز آن شهر ریگ که آن راگرگانه رود نیز گویند، و دارای معادن ذغال سنگ است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دستاران
تصویر دستاران
مزدی که پیش از کار کردن به مزدور بدهند،
شاگردانه، انعام و پولی که علاوه بر اجرت به شاگرد داده می شود، درستاران، بغیاز، برمغاز، میلاویه، فغیاز برای مثال بستی قصب اندر سر ای دوست به مشتی زر / سه بوسه بده ما را ای دوست به دستاران (عسجدی - ۵۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استقرا
تصویر استقرا
تفحص، جستجو، تحقیق و کنجکاوی، در علم منطق جزئیات را بررسی کردن و یک حکم کلی استخراج کردن، از جزء به کل رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آستانه
تصویر آستانه
حداقل میزان لازم برای تحریک یک عصب حسی مثلاً آستانۀ شنوایی، قطعۀ زیرین چهارچوب در یا پنجره، نقطۀ آغاز یک عمل مثلاً در آستانۀ ازدواج، آستان، کنایه از زن، همسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استبرا
تصویر استبرا
تخلیۀ کامل ادرار از مثانۀ مردان با فشردن مجرای آن، بازداشتن حیوان حلال گوشت از خوردن چیزهای نجس، برائت خواستن از وام یا عیب و تهمت، طلب برائت کردن، خودداری از نزدیکی با زن به منظور سپری شدن مدت حیض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استارت
تصویر استارت
لحظۀ حرکت ورزشکاران
وسیله ای خودکار برای راه اندازی موتور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استاره
تصویر استاره
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، نجم، کوکبه، نجمه، کوکب، تارا، اختر، جرم، نیّر، ستار
سه تار
فرهنگ فارسی عمید
نام محلی در راه طهران به چالوس میان ری زمین و کیاسر در 83300 گزی طهران
لغت نامه دهخدا
تصویری از استتارا
تصویر استتارا
پنهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستاران
تصویر دستاران
مزدی که پیش از کار کردن بمزدور دهند، شاگردانه، مژدگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آستانه
تصویر آستانه
آستان، حضرت، جناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشکارا
تصویر آشکارا
بی پرده، صریح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجرا
تصویر استجرا
وکیل گرفتن، دلیری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پژوهیدن، کنجکاوی، بازکاوی فراهم آوری روشی است در کروی (منطق) که پاره به هماد (کل) پی می برند جستجو کردن، کنجکاوی کردن، جستجو کنجکاوی، از جزئی بکلی پی بردن مقابل قیاس یا استقرا تام. تتبع تام استقراری کامل. یا استقرا ناقص. تتبع ناقص استقراری ناتمام، جستجو کردن، کنجکاوی کردن، جستجو کنجکاوی، از جزئی بکلی پی بردن مقابل قیاس یا استقرا تام. تتبع تام استقراری کامل. یا استقرا ناقص. تتبع ناقص استقراری ناتمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استارت
تصویر استارت
راه انداختن، شروع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استاره
تصویر استاره
چادر پشه بند پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستارب
تصویر مستارب
وامدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستمرا
تصویر مستمرا
همیشه، پیوسته، دائماً، همیشه پیوسته دایما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبرا
تصویر استبرا
طلب برائت کردن برائت ذمه خواستن پاکی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آستانه
تصویر آستانه
((نِ))
آستان، چوب زیرین چارچوب (در)، مقدمه، وسیله، بارگاه شاهان، ستانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستگرا
تصویر دستگرا
((دَ گَ))
آزمودن، آزمایش، امتحان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستاران
تصویر دستاران
((دَ))
مزدی که پیش از کار کردن به مزدور دهند، شاگردانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استاره
تصویر استاره
((اِ رِ))
ستاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استارت
تصویر استارت
((اِ))
حرکت کردن و به حرکت درآوردن، لحظه حرکت ورزشکاران در ورزش های دو و میدانی، دوچرخه سواری، شنا و همانند آن، شروع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشکارا
تصویر آشکارا
مستقیماً
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آستانه
تصویر آستانه
ساحت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آشکارا
تصویر آشکارا
Openly, Overtly, Revealingly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آشکارا
تصویر آشکارا
открыто , явно , откровенно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آشکارا
تصویر آشکارا
offen, aufschlussreich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آشکارا
تصویر آشکارا
відкрито
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آشکارا
تصویر آشکارا
otwarcie, jawnie, w sposób ujawniający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آشکارا
تصویر آشکارا
公开地 , 明显地 , 揭示性地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آشکارا
تصویر آشکارا
abertamente, de forma reveladora
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آشکارا
تصویر آشکارا
apertamente, in modo rivelatore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آشکارا
تصویر آشکارا
abiertamente, de manera reveladora
دیکشنری فارسی به اسپانیایی