جدول جو
جدول جو

معنی آزی - جستجوی لغت در جدول جو

آزی
کرمی که باقلای خشک را سوراخ کرده و از آن تعذیه کند، کرم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آزیتا
تصویر آزیتا
(دخترانه)
آزاده، کم یاب، نام یک شاهزاده ایرانی، نام مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آری
تصویر آری
(پسرانه)
آریایی، نام یکی از ایالات ایران قدیم که شامل خراسان و سیستان امروزی بوده است، نام یکی از طوایف چادر نشین مازندران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آزا
تصویر آزا
(پسرانه)
آزار دهنده آسیب رساننده، نام پادشاه مانایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آزر
تصویر آزر
(پسرانه)
نام پدر حضرت ابراهیم (ع)، اسبی که ران دو پای عقبش مشکی و دستهایش به رنگ دیگر است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آزیر
تصویر آزیر
آزار، رنج، آسیب، برای مثال در جهان چندان که خواهی بی شمار / نیستی و محنت و آزیر هست (انوری - ۵۶۱ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آزیدن
تصویر آزیدن
آجیدن، فروکردن سوزن یا درفش یا نشتر در چیزی، بخیه زدن، سوزن زدن، سوراخ کردن، دندانه دار ساختن سطح چیزی، مثل دندانه ها و ناهمواری های سوهان یا سطح سنگ آسیا، آجدن، آزدن، آزندن، آژیدن، آژدن
فرهنگ فارسی عمید
(کَلْ لَ / لِ مُ عَلْ لَ زَ دَ)
آژدن. آژیدن. آجدن. آجیدن، رنگ کردن. و بدین معنی شاید مصحف رزیدن باشد، آزار دادن. آزردن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
آذین، پسر هرمزان، نام یکی از امراءایران که پس از فتح مداین به دست سعد وقاص سپاهی گرد کرد و با عرب رزم داد و در سال 16 هجری کشته شد
لغت نامه دهخدا
تنفر و نفرتی که از اقوال و افعال کسی در ظاهر و باطن بهم رسد، (برهان)، کراهت، آریغ را هم به این معنی آورده اند، و البته آریغ با راء مهمله صحیح است (فارسی باستانی: اریکا)
لغت نامه دهخدا
ممالۀ آزار:
در جهان چندانکه خواهی بیشمار
نیستی ّ و محنت و آزیر هست
وز فلک چندانکه خواهی بی قیاس
نفرت آهو و خشم شیر هست،
انوری،
،
آژیر،
حوض، برکه، تالاب، اسطخر، غلبه، زیادتی، بانگ و فریاد، (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آزف
تصویر آزف
شتابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمی
تصویر آمی
نانخواه، نانخه، جوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتی
تصویر آتی
آینده آینده آینده آنکه پس ازین آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشی
تصویر آشی
نام پدر داوود پیغمبر (ع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آذی
تصویر آذی
موج دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلی
تصویر آلی
گوسفند بزرگ دنبه وهر جسمی که دارای آلات متعدد باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آری
تصویر آری
کلمه ای است برای تصدیق در پاسخ بلی، نعم، مقابل نه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزم
تصویر آزم
ناب، نیش، پرهیزکننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنی
تصویر آنی
زود گذر گذرا
فرهنگ لغت هوشیار
برنگ آب، کبود، ازرق، نیلی، نیلگون، نیلوفری منسوب به آب: آبی و خاکی و بادی و آتشی. یا بروج آبی یا زراعت آبی. زراعتی که بوسیله آبیاری از آن محصول بردارند مقابل دیم دیمی. یاساعت آبی. یا مثلثه آبی برجهای سرطان عقرب و حوت، گیاه یاجانورانی که درآب زیست کند مقابل خاکی بری: نباتات آبی، آنکه با چرخ وارابه آب بخانه ها رساند، یکی از سه رنگ اصلی (زرد قرمز آبی) که رنگهای دیگراز آنها ترکیب میشود، به سفرجل، قسمتی انگور که دانه هایظن مدور و پوستش سخت است و از غوره آن گله ترشی سازند. برادر مادر خال خالو. منسوب به آبه (آوه) از مردم آبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوی
تصویر آوی
ماوی گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبزی
تصویر آبزی
جانوران دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزیدن
تصویر آزیدن
آژیدن آجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی آهنین یا فولادین دارای بدنه های درشت و دسته ای چوبین که سنگ آسیارا از درون سو بوسیله آن تیز کنند تا دانه را بهتر خرد کند آسیا زنه سنگ سا
فرهنگ لغت هوشیار
رنج عذاب شکنجه اذیت، تعب مشقت، کین کینه بغض عداوت، رنجیدگی رنجش شکراب، اندوه غم تیمار، تاء لم توجع، ضرب کوب صدمه، آفت، بیماری مرض ناخوشی بیماری مانند جنون و هاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزیدن
تصویر آزیدن
((دَ))
آژیدن، آجیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزیر
تصویر آزیر
آزار، رنج و آسیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزین
تصویر آزین
طمع کار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آنی
تصویر آنی
بیدرنگ، زودگذر، گذرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسی
تصویر آسی
اندوه گسار، اندوه گین، پزشک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آزم
تصویر آزم
دندان نیش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آذی
تصویر آذی
خیزابه، کوهه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آتی
تصویر آتی
آینده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آلی
تصویر آلی
ابزاری، نهادی
فرهنگ واژه فارسی سره