جدول جو
جدول جو

معنی آزمودگی - جستجوی لغت در جدول جو

آزمودگی
آزموده بودن، چگونگی و حالت آزموده، کارکشتگی
تصویری از آزمودگی
تصویر آزمودگی
فرهنگ فارسی عمید
آزمودگی
(زْ / زِ دَ / دِ)
چگونگی و صفت آزموده. مجرب و ممتحن بودگی. کارکشتگی
لغت نامه دهخدا
آزمودگی
حالت و کیفیت آزموده آزموده بودن مجرب بودن کار کشتگی
تصویری از آزمودگی
تصویر آزمودگی
فرهنگ لغت هوشیار
آزمودگی
((دَ یا دِ))
آزموده بودن، باتجربه بودن
تصویری از آزمودگی
تصویر آزمودگی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آزادگی
تصویر آزادگی
آزاد بودن، وارستگی، جوانمردی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آزمندی
تصویر آزمندی
حرص، ولع، بسیار خواهی، برای مثال ایا دانشی مرد بسیار هوش / همه چادر آزمندی مپوش (فردوسی - ۱/۳۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آزردگی
تصویر آزردگی
رنجیدگی، دلتنگی، رنجش، زخم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسودگی
تصویر آسودگی
آسوده بودن، برای مثال ای گرفتار و پایبند عیال / دیگر آسودگی مبند خیال (سعدی - ۱۰۰)آرامش، استراحت، برای مثال ز نیروی و آسودگی اسپ و مرد / نیندیشد از روزگار نبرد (فردوسی - ۷/۵۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلودگی
تصویر آلودگی
حالت و چگونگی آلوده، آمیختگی با هر چیز ناپاک، ناپاکی، برای مثال زآن نجاسات ره و آلودگی / نور را حاصل نگردد بدرگی (مولوی - ۷۲۳)لکۀ کثیف روی لباس، برای مثال پاک بشوی از همه آلودگی / پیرهن و چادر و شلوار خویش (ناصرخسرو - ۱۷۸) کنایه از اعتیاد به مواد مخدر، الکل و مانند آن، کنایه از عادت به کار زشت، گناه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آزموده
تصویر آزموده
آزمایش شده، امتحان شده، تجربه شده، سنجیده، مجرب، کاردیده، ورزیده، باتجربه
فرهنگ فارسی عمید
(زِ / زْ دَ / دِ)
مقابل آزمودگی. ناآزموده کاری. ناشیگری. ناپختگی. غرّه. غمری. غرارت. بی تجربگی: الغراره. غافل شدن و ناآزمودگی. (دهّار)
لغت نامه دهخدا
(زْ / زِ دَ)
ازدر آزمودن. درخور آزمودن. محتاج آزمودن
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی آرمیده. طمأنینه. آرامش. آرام
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ دَ / دِ)
حالت و چگونگی پیموده. رجوع به پیموده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آزمودن
تصویر آزمودن
تجربه، امتحان، آزمایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زدودگی
تصویر زدودگی
پاکیزگی و صیقل یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسودگی
تصویر آسودگی
آرامش، آرامی، نرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزردگی
تصویر آزردگی
صدمه، جراحت، خستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزمندی
تصویر آزمندی
حرص، ولع، طمع
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و فعل آلوده لوث آلایش، عادت به اعمال زشت انحطاط اخلاقی، گناه فسق فجور جرم، لکه شوخ وسخ، گه عذره، دین وام بدهکاری یاآلودگی آب. تیرگی آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزموده
تصویر آزموده
مجرب، ممتحن، سنجیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزادگی
تصویر آزادگی
حریت، جوانمردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمادگی
تصویر آمادگی
ساختگی، بسیج، تهیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمودگی
تصویر پیمودگی
حالت و کیفیت پیموده
فرهنگ لغت هوشیار
طمئانینه، سکون، قرار، استقرار، آرمیدگی حالت و کیفیت آرمیده آرامیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزمودنی
تصویر آزمودنی
لایق آزمودن محتاج آزمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآزمودگی
تصویر ناآزمودگی
بی تجربگی ناپختگی. یا ناآزمودگی کار. بی تجربگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزادگی
تصویر آزادگی
((دَ یا دِ))
حریت، جوانمردی، نجابت، اصالت، آسایش، آسودگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسودگی
تصویر آسودگی
((دِ))
آرامش، آهستگی، استراحت، راحت، فراغ بال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزموده
تصویر آزموده
((دِ))
امتحان شده، تجربه شده، سنجیده، ورزیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزمودن
تصویر آزمودن
((دَ))
امتحان کردن، آزمایش کردن، تجربه کردن، سنجیدن، به کار بردن، ریاضت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزموده
تصویر آزموده
باتجربه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسودگی
تصویر آسودگی
اطمینان
فرهنگ واژه فارسی سره
جنگاوری، جنگجویی، جنگندگی، دلاوری، گردی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی تجربگی، خامی، ناپختگی، ناشیگری
متضاد: آزمودگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد