جدول جو
جدول جو

معنی آزغیده - جستجوی لغت در جدول جو

آزغیده
(زُ دَ / دِ)
صاحب صحاح الفرس این صورت را ضبط کرده و بدان معنی خشم آلوده داده است، و ظاهراً مصحف آرغده یا ارغنده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دزدیده
تصویر دزدیده
مال ربوده شده، دزدی شده، به طور دزدی و پنهانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آوریده
تصویر آوریده
آورده، ابداع شده، پدیدکرده شده، حاصل کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگنیده
تصویر آگنیده
آگنده، انباشته، پر شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آکنیده
تصویر آکنیده
آکنده، پرکرده، انباشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلغیده
تصویر پلغیده
برجسته، برآمده، بیرون جسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چغزیده
تصویر چغزیده
ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، خائف، رعیب، نهازیده، مروع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آزموده
تصویر آزموده
آزمایش شده، امتحان شده، تجربه شده، سنجیده، مجرب، کاردیده، ورزیده، باتجربه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوغیده
تصویر لوغیده
دوشیده، گاو یا گوسفند که شیرش را دوشیده باشند، شیر بیرون کشیده از پستان گاو یا گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرمیده
تصویر آرمیده
آرام گرفته، آسوده، خفته، ساکن، آهسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آفریده
تصویر آفریده
خلق شده، مخلوق، کسی که از نیستی به هستی آمده
فرهنگ فارسی عمید
(زُ دَ / دِ)
صاحب صحاح الفرس این صورت را ضبط کرده و بدان معنی خشم آلوده میدهد، و ظاهراً مصحف آرغده باشد
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
بمعنی افشرده و فشارده باشد. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لغزیده
تصویر لغزیده
سرخورده لیز خورده سریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوغیده
تصویر لوغیده
دوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزایده
تصویر مزایده
افزودگی از طرفین، حراج
فرهنگ لغت هوشیار
برجسته و از حد طبیعی بیرون آمده (اکثر در چشم متداول است) بیرون جسته مایل بسوی بیرون حافظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغزیده
تصویر چغزیده
ناله کرده زاری کرده، شکایت کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزپیشه
تصویر آزپیشه
حریص آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفریده
تصویر آفریده
مخلوق خلق شده از نیستی هست گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
جامه یا متاعی دیگر که در آب افتاده وبه آن زیان رسیده باشد، باتجربه، آسیب دیده براثر آب، خیس تر نم کشیده، قرار گرفته در معرض آب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگهیده
تصویر آگهیده
آگاه شدن با خبر گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزموده
تصویر آزموده
مجرب، ممتحن، سنجیده
فرهنگ لغت هوشیار
انباشته پر مملو ممتلی، حشو در نهاده، نهان کرده پوشیده مخفی، مدفون دفین در خاک فرو برده، نگار کرده ملون منقش، مغزدار میان پر، سخت فربه با گوشتی سخت پیچیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دزدیده
تصویر دزدیده
ربوده، سرقت شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزارده
تصویر آزارده
آزرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرمیده
تصویر آرمیده
آرام گرفته استراحت کرده آرمیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرغاده
تصویر آرغاده
نام رودخانه ایست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرمیده
تصویر آرمیده
((رَ دِ))
خفته، ساکن، مطمئن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبدیده
تصویر آبدیده
جلا یافته، جوهردار، آزموده، باتجربه، چیزی که آب آن را فاسد کرده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آفریده
تصویر آفریده
((فَ دِ))
مخلوق، خلق شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزایده
تصویر مزایده
هم افزایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آبدیده
تصویر آبدیده
آواریه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آزموده
تصویر آزموده
باتجربه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آفریده
تصویر آفریده
خلق شده، مخلوق
فرهنگ واژه فارسی سره