آزار: چنان داشتم ملک را پیش و پس که آزارشی نامد از من بکس. نظامی. (این کلمه جز در بیت مذکور دیده نشده و ظاهراً بتسامحی که از نظامی معهود است بقیاس بر سایر اسم های مصدر ساخته شده است)
آزار: چنان داشتم ملک را پیش و پس که آزارشی نامد از من بکس. نظامی. (این کلمه جز در بیت مذکور دیده نشده و ظاهراً بتسامحی که از نظامی معهود است بقیاس بر سایر اسم های مصدر ساخته شده است)
اذیت، آسیب، گزند، برای مثال آزار بیش زاین گردون بینی / گر تو به هر بهانه بیازاری (رودکی - ۵۱۱) عملی که موجب رنجش دیگری شود، رنجش، بن مضارع آزردن و آزاردن، پسوند متصل به واژه به معنای آزارنده مثلاً دل آزار، زیردست آزار، مردم آزار، بیماری، ناخوشی، درد و مرض، ناراحتی، کدورت، کینه آزار تلخه: بیماری یرقان، زردی آزار دادن: رنج دادن، آزار کردن، اذیت کردن، آزردن
اذیت، آسیب، گزند، برای مِثال آزار بیش زاین گردون بینی / گر تو به هر بهانه بیازاری (رودکی - ۵۱۱) عملی که موجب رنجش دیگری شود، رنجش، بن مضارعِ آزردن و آزاردن، پسوند متصل به واژه به معنای آزارنده مثلاً دل آزار، زیردست آزار، مردم آزار، بیماری، ناخوشی، درد و مرض، ناراحتی، کدورت، کینه آزار تلخه: بیماری یرقان، زردی آزار دادن: رنج دادن، آزار کردن، اذیت کردن، آزردن
مرکّب از: گزار + ش، پسوند اسم مصدر، (حاشیۀ برهان چ معین)، تعبیر خواب را گویند. (برهان)، و بیان امور گذشته. (آنندراج) : همه خوابها پیش ایشان بگفت نهفته برون آورید از نهفت کس آن را گزارش نیارست کرد پراندیشه شدشان دل و روی زرد. فردوسی. مر این خوابها را بجز پیش اوی مگوی و ز نادان گزارش مجوی. فردوسی. و مر انگشتری را... ملوک را به ولایت و ملک گزارش کنند و دیگر مردمان را بر عمل و صناعت و گروهی را بر کرامت بزرگان. (نوروزنامه) ، شرح و تفسیر و عبارت هم آمده است. (برهان) : مرین دین به را بیاراستند از این دین گزارش همی خواستند. فردوسی. چو آن ترکیب را کردند خارش گزارنده چنین کردش گزارش. نظامی. پازند گزارش کتاب صحف ابراهیم است و ابستا گزارش آن. (صحاح الفرس)، و رجوع به گزاردن شود. ، گفتن و ادا کردن سخن. رجوع به گزاردن شود، پیش کش، گذشتن. (برهان)، به این معنی گذارش است، عبور کردن. به این معنی گذارش است، تجاوز نمودن، ترک کردن. (آنندراج)
مُرَکَّب اَز: گزار + ش، پسوند اسم مصدر، (حاشیۀ برهان چ معین)، تعبیر خواب را گویند. (برهان)، و بیان امور گذشته. (آنندراج) : همه خوابها پیش ایشان بگفت نهفته برون آورید از نهفت کس آن را گزارش نیارست کرد پراندیشه شدشان دل و روی زرد. فردوسی. مر این خوابها را بجز پیش اوی مگوی و ز نادان گزارش مجوی. فردوسی. و مر انگشتری را... ملوک را به ولایت و ملک گزارش کنند و دیگر مردمان را بر عمل و صناعت و گروهی را بر کرامت بزرگان. (نوروزنامه) ، شرح و تفسیر و عبارت هم آمده است. (برهان) : مرین دین به را بیاراستند از این دین گزارش همی خواستند. فردوسی. چو آن ترکیب را کردند خارش گزارنده چنین کردش گزارش. نظامی. پازند گزارش کتاب صحف ابراهیم است و ابستا گزارش آن. (صحاح الفرس)، و رجوع به گزاردن شود. ، گفتن و ادا کردن سخن. رجوع به گزاردن شود، پیش کش، گذشتن. (برهان)، به این معنی گذارش است، عبور کردن. به این معنی گذارش است، تجاوز نمودن، ترک کردن. (آنندراج)