جدول جو
جدول جو

معنی آرامشاه - جستجوی لغت در جدول جو

آرامشاه
نام پادشاهی مغولی در دهلی (607- 608 هجری قمری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رامشاد
تصویر رامشاد
(پسرانه)
مرکب از رام (آرام یا مطیع) + شاد (خوشحال)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرایشگاه
تصویر آرایشگاه
جای آرایش کردن خانم ها یا اصلاح سر و صورت آقایان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رامشگاه
تصویر رامشگاه
جای آسودگی و آرامش، جای رامش، جای عیش وطرب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرامشگاه
تصویر آرامشگاه
آرامگاه، جای آرمیدن، محل آسایش، گور، مزار، مقبره، جای اسکان، محل استقرار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرامگاه
تصویر آرامگاه
جای آرمیدن، محل آسایش، کنایه از گور، مزار، مقبره، جای اسکان، محل استقرار
فرهنگ فارسی عمید
(ذَ)
لقب آذر بهرام که نام آتشکدۀ سوم از هفت آتشکدۀ فارسیانست
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
ساکن. ساکت. مستریح. مطمئن. آرمیده.
- آرامیده شدن، سجو. تفرج.
- آرامیده شدن ورم و آماس، انفشاش.
- آرامیده کردن ستور، توقیر آن. تسکین او.
- آرامیده گفتن،تهوید. نرم گفتن. آهسته و شمرده گفتن
لغت نامه دهخدا
شعبه ای از نژاد سامی، فرزندان آرام، پنجمین پسر سام، ساکن سوریه و بین النهرین
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ / دِ)
مطمئن
لغت نامه دهخدا
از قراء مرو شاهجان است، (از معجم البلدان ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
جایگاه رامش و طرب، انجمن و آرامگاه. (آنندراج) ، جای آسایش و فراغت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
میعاد. موعد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دهی است از دهستان سنخواست بخش اسفراین شهرستان بجنورد. واقع در 60هزارگزی باختر اسفراین وپنج هزارگزی شمال مالرو عمومی میان آباد به جاجرم. این ناحیه کوهستانی با آب و هوای معتدل و 123 تن سکنۀکردی و ترکی زبان می باشد. آب آن از رودخانه و قنات و محصولاتش غلات است. اهالی بکشاورزی گذران می کنند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گَهْ)
مخفف آرامگاه. جای آسایش. مهد. مهاد:
نهاده برآن دژ دری آهنین
هم آرامگه گشت و هم جای کین.
فردوسی.
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست ؟
حافظ.
جان بشکرانه کنم صرف گر آن دانۀ در
صدف دیدۀ حافظ بود آرامگهش.
حافظ.
، مقر. مستقر. وطن. موطن:
بسازند و آرایش ره کنند
وز آرامگه دست کوته کنند.
فردوسی.
این همان چشمۀ خورشید جهان افروز است
که همی تافت بر آرامگه عاد و ثمود.
سعدی.
، کنام:
رنگ آن روز غمی گردد و بیرنگ شود
که بر آرامگه شیر بگرد آید رنگ.
فرخی.
، لانه. آشیانه:
معدن زاغ شد آرامگه کبک و تذرو
مسکن شیر شد آوردگه گور و غزال.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(مِ نَ)
برگ آس که دو شعبه دارد و چون دو برگ نماید که بهم چسبیده است و برای تیمن هدیه برند. (از الجماهر بیرونی ص 2) : الرامشنه ورقتا آس متحدتان الی الوسط متباینتان منه الی الرأس و توجد فی الندره فیحیی بها الکبار و خاصه الدیلم. قال بکر بن النطاح الحنفی:
جئتک بالرامش رامشنه
اطیب من رامشنه الاّس.
(از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
احمدمؤسس سلسلۀ نظامشاهیۀ احمدآباد هندوستان است، وی به فارسی شعر می گفته و تخلصش سپهری است. او راست:
خطّت سیاهیئی که بدنبال آتش است
خالت خلیل و چهره گلستان آتش است
پیش رخ تو دیده سپهری بهم نزد
آتش پرست بین که چه حیران آتش است.
(مجمعالفصحا چ مصفا، ج 1 ص 59).
و نیز رجوع به نظامشاهیان شود
لغت نامه دهخدا
(مِ گَهْ)
مخفف رامشگاه. انجمن و مجلس شادی وخوشی. بزم عیش و طرب:
بیاراست رامشگهی شاهوار
شد ایوان بکردار باغ بهار.
فردوسی.
بفرمود کان بندی میزبان
بیاید به رامشگه مرزبان.
نظامی.
برامشگهت نیزبینم شگرف
حریفی نداری درین هر دو حرف.
نظامی.
، جای آسایش و فراغت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
وطن، (محمود بن عمر ربنجنی)، موطن، مسکن، جای، جایگاه:
مگر کو بماند به نزدیک شاه
کند کشور و بومت آرامگاه،
فردوسی،
که ما را دل از بوم و آرامگاه
چگونه بود شاد بی روی شاه ؟
فردوسی،
بسازم بر این بوم آرامگاه
بمهر و وفای تو ای نیکخواه،
فردوسی،
همه کوهشان بود آرامگاه
چنین بود آئین هوشنگ شاه،
فردوسی،
ترا گنگ دژ باشد آرامگاه
نبیند مرا نیز شهر و سپاه،
فردوسی،
پسران موردبن سام واﷲ اعلم هم بر این شکل زمین مکران و کرمان به نام ایشان خوانند و آرام گاه بدین کشورها ساختند، (مجمل التواریخ)،
، مقر، مستقر:
که ایدر ترا باشد آرامگاه
هم ایدر سپاه و هم ایدر کلاه،
فردوسی،
خود آگاه نی خسرو از این گزند
نشسته به آرامگاه ارجمند،
فردوسی،
، محل آسایش، جای آمن، مأمن، آرامگه:
زمینی زراغن بسختی چو سنگ
نه آرامگاه و نه آب و گیاه،
بهرامی،
ترا تا نسازم سلیح و سپاه
نجویم خور و خواب و آرامگاه،
فردوسی،
همی راند یک ماه خود با سپاه
ندیدند از ایشان کس آرامگاه،
فردوسی،
کنی خانه تا زنده ای سال و ماه
وز آن پس کیت باشد آرامگاه ؟
اسدی،
گر از فتنه آید کسی در پناه
ندارد جز این کشور آرامگاه،
سعدی،
، خانه، منزل، خفتنگاه:
چنین تا شب تیره سر برکشید ...
چو رفتند هر کس به آرامگاه
پراندیشگان جان شاه و سپاه،
فردوسی،
فراز آوریدند بیمر سپاه
ز شادی بریدند و آرامگاه،
فردوسی،
، آبادی، آبادانی:
بپرسید از آن سر شبان، راه شاه
کز ایدر کجا یابم آرامگاه
چنین داد پاسخ که آبادجای
نیابی مگر باشدت رهنمای
ازیدر کنون چار فرسنگ راه
چو رفتی پدید آید آرامگاه
وز آن سوی پیوسته شد ده بده
بهر ده یکی نامبردار مه،
فردوسی،
، مهاد، (مجمل اللغه)، مهد، دارالقرار، سکن، (ربنجنی)، آرامگه، قرار، قرارگاه، محل آرامش:
... که چون رفت و آرامگاهش کجاست
نهان گشت از ایدر پناهش کجاست ؟
فردوسی،
، قبر، گور، مرقد، مدفن، دخمه،
- آرامگاه شیر، عرین، کنام
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ابن مسعود سوم ملقب به یمین الدولۀ غزنوی (جلوس 512، فوت 547 ه. ق). (فرهنگ فارسی معین). یا بهرامشاه غزنوی ملقب به یمین الدوله بهرامشاه بن مسعود. پادشاه سلسلۀ غزنویان آل ناصر پسر مسعود سوم غزنوی به کمک سلطان سنجر برادر خود ارسلانشاه غزنوی را نزدیک غزنه مغلوب کرد (510 هجری قمری) و بر تخت نشست. در 512 هجری قمری دو بار به هند لشکر کشید و محمد حلیم را بگرفت و در بند کرد در حدود 543 هجری قمری کشمکش سختی بین بهرامشاه و غوریان در گرفت. بهرامشاه قطب الدین محمد غوری را بقتل رسانید و سیف الدین سوری به خونخواهی برادرش قطب الدین غزنه را گرفت اما بهرامشاه غزنه را بازگرفت و سیف الدین را به خفت بکشت. در 546 هجری قمری علأالدین جهانسوز به انتقام برادرش سیف الدین غزنه را گرفت و آنرا بسوخت و خراب کرد. بهرامشاه بهند رفت و بعداز انصراف و مراجعت لشکر غور به غزنه بازآمد. بهرامشاه پادشاهی صاحب حشمت و حامی ادب و ادبا بود و با فضلا از جمله سیدحسن غزنوی، سنایی، مسعودسعد، ابوالمعالی نصرالله منشی مصاحبت داشت. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مراماه
تصویر مراماه
مرامات در فارسی: تیر اندازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرامگاه
تصویر خرامگاه
میعاد، موعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامشگاه
تصویر رامشگاه
جای رامش محل عیش و طرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرام ده
تصویر آرام ده
آرام دهنده، مسکن تسکین دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرامنده
تصویر آرامنده
مطمئن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرامیده
تصویر آرامیده
آرام گرفته استراحت کرده آرمیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرایشگاه
تصویر آرایشگاه
جای آرایش مغازه سلمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرامگاه
تصویر آرامگاه
وطن، موطن، مسکن، گور، مزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامشگه
تصویر رامشگه
جای رامش محل عیش و طرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرامگاه
تصویر آرامگاه
جای آرمیدن، مجازاً به معنی گور، قبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرایشگاه
تصویر آرایشگاه
((یِ))
جای آرایش، مغازه سلمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرامگاه
تصویر آرامگاه
مقبره، قبر، مدفن
فرهنگ واژه فارسی سره
تربت، خاک، خاکجا، ضریح، قبر، گور، لحد، مثوی، مدفن، مرقد، مزار، مقبره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پیرایشگاه، حلاق، سلمانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آرامگاه: تصادف مرگبار چنان چه ازدواج کرده و تشکیل خانواده داده باشید در زمینه حرفه و شغل خود کاری مستقل از امور دیگر انجام می دهید که سود بخش است و به گفته ابن سیرین خیر و فایده نصیب شما می شود - لوک اویتنهاو
دیدن آرامگاه در خواب نشانگر احساسات یا بصیرت فرد در مورد مرگ، ترس هایی که هنگام شروع به مواجهه با محتویات ناخودآگاه خود به سراغ ما می آیند، تاثیر خانوادگی ناخودآگاه، انکار یا کشتن نیازها و احساسات، که پس از آن احساس مرگ یا زندگی نصفه نیمه می کنیم.
تعبیر خواب آرامگاه
منوچهر مطیعی تهرانی گوید: دیدن آرامگاه در خواب به هیچ وجه وحشتناک نیست. بسیاری از معبران نوشته اند که آرامگاه در خواب زندان است و گرفتاری های شدید زندگی است. اگر بیننده خواب ببیند روی آرامگاهی سنگ می نهد یا آن را آجر و سیمان می کند، خبر از این می دهد که بیننده خواب خرابی را آباد می کند یا بنائی می سازد، یا خانه ای می خرد یا باغی احداث می نماید. اگر بیننده خواب ببیند که او را در آرامگاه می نهند گرفتار مشکلات می شود و معاش او تنگ می گردد. اگر بیننده خواب ببیند که مرده است و دارند او را در آرامگاه قرار می دهند و هر چه می گوید کسی صدایش را نمی شنود به شدت گرفتار سختی و تنگی می شود و کسی به یاری او نمی شتابد و دستش را نمی گیرد. اگر کسی در خواب ببیند که بر بام خانه اش آرامگاه می کنند عمر بیننده خواب دراز می شود.
تعبیر خواب کندن آرامگاه برای خود
حضرت دانیال گوید: دیدن آرامگاه درخواب، دلیل زندان است. اگر در خواب بیند آرامگاهی از بهر خود کند، دلیل که عیش بر وی تنگ شود و بعضی گویند آنجا که آرامگاه کند، دلیل که خانه بسازد. اگر بیند وی را در آرامگاه نهادند، دلیل که معیشت بر وی تنگ شود و بعضی گویند آنجا که آرامگاه کند، دلیل که خانه بسازد. اگر بیند وی را در آرامگاه نهادند، دلیل که معیشت بر وی تنگ شود و نیز گویند که به سفر رود. اگردید او را در آرامگاه نهادند و خاک بر سر او ریختند، دلیل بر نقصان دین او بود.
دفن کرد فرد در آرامگاه یا قبر
محمدبن سیرین گوید: اگر وی را در آرامگاه نهادند، دلیل که او زندان کنند، اگر بیند بر بام خانه او آرامگاه می کندند، دلیل که عمر او دراز بود.
تعبیر خواب آرامگاه از دیدگاه معبران غربی
لوک اویتنهاو می گوید: آرامگاه: تصادف مرگبار
آنلی بیتون مى گوید:
دیدن آرامگاه در خواب، نشانه اندوهگین شدن و نومیدی از زندگی است.
دیدن آرامگاهی ویران در خواب، نشانه بیمار شدن یا نزدیک شدن به مرگ است.
اگر خواب ببینید نوشته سنگ آرامگاهی را می خوانید، نشانه آن است که وظایف دشوار و سختی به دوش خواهید گرفت.
اگر خواب ببینید آرامگاهی تازه حفر شده است، علامت آن است که به خاطر اعمال غلط دیگران متحمل رنج و عذاب می شوید.
اگر خواب ببینید از روی آرامگاهها راه می روید، علامت مرگ غیرطبیعی و یا ازدواج ناموفق است.
اگر خواب ببینید فردی آشنا را داخل آرامگاه گذاشته اید و خاک به غیر از سر، تمامی اندامش را پوشانده است، علامت آن است که آن فرد به وضعیت رنج آوری دچار می شود و بیننده خواب ثروت خود را از دست می دهد.
دیدن آرامگاه خود در خواب، علامت آن است که مراقب خود نباشید دشمنان با زیرکی شما را دچار مصیبتی خواهند ساخت.
اگر خواب ببینید آرامگاهی حفر می کنید، علامت آن است که به دردسر می افتید و دشمنان مانعی بر سر راه زندگی شما ایجاد می کنند. اما اگر خواب ببینید حفر آرامگاه را به اتمام رسانده اید، نشانه آن است که بر دشمنان خود غلبه می کنید، و اگر در هنگام حفر آرامگاه آفتاب بر شما بتابد، علامت آن است که از گرفتاریی نتیجه مطلوبی به دست می آورید.
اگر خواب ببینید برای دفن جسد و گرفتن آرامگاه به قبرستان می روید، و بعد از برگشتن می بینید جسد ناپدید شده است، علامت آن است که دچار گرفتاریی غیرمنتظره خواهید شد
فرهنگ جامع تعبیر خواب