آذرپناه، کسی که آتش نگهدار اوست، نام موبدی که بانی آذربایجان بوده است، نام یکی از شخصیتهای منظومه ویس و رامین، نام موبدی در زمان شاپور دوم پادشاه ساسانی
آذرپناه، کسی که آتش نگهدار اوست، نام موبدی که بانی آذربایجان بوده است، نام یکی از شخصیتهای منظومه ویس و رامین، نام موبدی در زمان شاپور دوم پادشاه ساسانی
مال و اسباب، کالا، متاع، مال التجاره، قماش، برای مثال آخریان خرد سفته فرستم به دوست / هیچ ندارم دگر چون دل و جان نزد اوست (عسجدی - لغت نامه - آخریان)، دزد اگر با چراغ روی آرد / به گزیند ز کوشک آخریان (لغتنامه - اخریان)
مال و اسباب، کالا، متاع، مال التجاره، قماش، برای مِثال آخریانِ خِرد سفته فرستم به دوست / هیچ ندارم دگر چون دل و جان نزد اوست (عسجدی - لغت نامه - آخریان)، دزد اگر با چراغ روی آرد / به گزیند ز کوشک آخریان (لغتنامه - اَخریان)
همیشه بهار به رنگ آتش، آذرفام، سرخ رنگ شقایق، گیاهی شبیه خشخاش با برگ های بریده و گل های سرخ که در انتهای گلبرگ های آن لکۀ سیاهی وجود دارد، لالۀ سرخ، لالۀ حمرا، شقایق نعمان، شقایق النّعمان، الاله، لاله، آلاله، لالۀ نعمانی، آذریون برای مثال تا همی سرخ بود آذرگون / تا همی سبز بود سیسنبر (فرخی - ۱۳۹)، به هم بودند آنجا ویس و رامین / چو در یک باغ آذرگون و نسرین (فخرالدین اسعد - ۴۹)
همیشه بهار به رنگ آتش، آذرفام، سرخ رنگ شَقایِق، گیاهی شبیه خشخاش با برگ های بریده و گل های سرخ که در انتهای گلبرگ های آن لکۀ سیاهی وجود دارد، لالِۀ سُرخ، لالِۀ حَمرا، شَقایِقِ نُعمان، شَقایِقُ النُّعمان، اَلالِه، لالِه، آلالِه، لالِۀ نُعمانی، آذَرْیون برای مِثال تا همی سرخ بُوَد آذرگون / تا همی سبز بُوَد سیسنبر (فرخی - ۱۳۹)، به هم بودند آنجا ویس و رامین / چو در یک باغ آذرگون و نسرین (فخرالدین اسعد - ۴۹)
طرف و کرانۀ هر چیزی. منکبان. (از متن اللغه) ، دو کرانۀ سرین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). دو کنارۀ الیه. (از مهذب الاسماء) ، مذروان الرأس، دو جانب سر. (منتهی الارب). دو ناحیۀ سر. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). و هما قرناه. (متن اللغه) ، مذروان القوس، سرهای کمان، آنجا که زه بر وی نشیند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هر دو طرف گوشۀ کمان. (فرهنگ خطی) ، جاء فلان ینفض مذرویه، اذا جاء باغیا متهددا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آمد درحالتی که ستم کننده و ترساننده بود. (ناظم الاطباء)
طرف و کرانۀ هر چیزی. منکبان. (از متن اللغه) ، دو کرانۀ سرین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). دو کنارۀ الیه. (از مهذب الاسماء) ، مذروان الرأس، دو جانب سر. (منتهی الارب). دو ناحیۀ سر. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). و هما قرناه. (متن اللغه) ، مذروان القوس، سرهای کمان، آنجا که زه بر وی نشیند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هر دو طرف گوشۀ کمان. (فرهنگ خطی) ، جاء فلان ینفض مذرویه، اذا جاء باغیا متهددا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آمد درحالتی که ستم کننده و ترساننده بود. (ناظم الاطباء)
سراپرده که در قدیم پیش در خانه و ایوان پادشاهان و امیران میکشیدند، خیمه چادر، پرده بزرگ مانند پامیانه، سایبان، فرش منقش بساط گرانمایه، زیر کنگره های عمارت و سردر خانه، لحنی از الحان باربدی، سدی که بر رود و نهر بندند: شادروان شوشتر، فواره (باین معنی در عربی و ترکی مستعمل است)، اصل بنیاد اساس
سراپرده که در قدیم پیش در خانه و ایوان پادشاهان و امیران میکشیدند، خیمه چادر، پرده بزرگ مانند پامیانه، سایبان، فرش منقش بساط گرانمایه، زیر کنگره های عمارت و سردر خانه، لحنی از الحان باربدی، سدی که بر رود و نهر بندند: شادروان شوشتر، فواره (باین معنی در عربی و ترکی مستعمل است)، اصل بنیاد اساس