جدول جو
جدول جو

معنی آذرفروز - جستجوی لغت در جدول جو

آذرفروز(دخترانه و پسرانه)
روشن کننده آتش، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، نیز دلداده بهرام در داستان همای و همایون
تصویری از آذرفروز
تصویر آذرفروز
فرهنگ نامهای ایرانی
آذرفروز(ذَ فُ)
آتش افروز، و آن ظرفی سفالین است که بدان آتش را تیز کنند
لغت نامه دهخدا
آذرفروز
آتش افروز
تصویری از آذرفروز
تصویر آذرفروز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آذرافروز
تصویر آذرافروز
(دخترانه و پسرانه)
روشن کننده آتش، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، نیز دلداده بهرام در داستان همای و همایون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چهرفروز
تصویر چهرفروز
(دخترانه)
چهرافروز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آذرفر
تصویر آذرفر
(پسرانه)
دارای شکوه وجلالی چون آتش، نام یکی از بزرگان عهد هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
(ذَ اَ)
آتش افروز، یعنی ظرفی سفالین که برای تیز کردن آتش بکار میبرده اند. رجوع به آتش افروز شود، ققنس، مرغ معروف یعنی فنقس
لغت نامه دهخدا
(مِ فُ)
که روشنائی آن چون مهر باشد. روشن چون آفتاب. که فروزش چون فروز مهر باشد:
بود دل مهرفروزش بدو
پاس شب و روزی روزش بدو.
نظامی (مخزن الاسرار ص 102)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آذرافروز
تصویر آذرافروز
آتش افروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آذر روز
تصویر آذر روز
روز نهم از ماه شمسی
فرهنگ لغت هوشیار
افروزنده آتش آتش افروز، ظرفی سفالین که برای تند و تیز کردن آتش بکار میبرده اند آتش افروز مرغی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهرفروز
تصویر مهرفروز
روشنائی آن چون مهر باشد، روشنائی چون آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آذرافروز
تصویر آذرافروز
((~. اَ))
افروزنده آتش، آتش آفروز، ظرفی سفالین که برای تند و تیز کردن آتش به کار می برده اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آذرروز
تصویر آذرروز
((ذَ))
روز نهم از هر ماه شمسی
فرهنگ فارسی معین
((تْ رُ))
هر گونه بیماری دردناک مفصلی به ویژه نوع التهابی آن که با تحلیل سطح مفصل ها همراه است
فرهنگ فارسی معین