آلتی برای شخم زدن زمین که به تراکتور یا گردن گاو بسته می شود، گاوآهن، کنایه از شخم زدن نوعی پارچۀ کتان، پرده ای که از این نوع پارچه تهیه می شد، خیش خانه
آلتی برای شخم زدن زمین که به تراکتور یا گردن گاو بسته می شود، گاوآهن، کنایه از شخم زدن نوعی پارچۀ کتان، پرده ای که از این نوع پارچه تهیه می شد، خیش خانه
شخش. مرغکی باشد کوچک و خوش آواز. (برهان). در انجمن آرا و آنندراج با سین ضبط شده است. مرغک کوچک خوش آوازی است. (لغت فرس اسدی) : گرگ را کی رسد ملامت شات باز را کی بود نهیب شخیش. رودکی. در نسخۀ اسدی چ پاول هورن به جای کلمه شخیش ’شخش’ آمده است و بیت نیز شاهد ’شخش’ است اما اگر دو بیت ذیل که در فرهنگها برای شاهد کلمات مختلف از رودکی است: خویش بیگانه گردد ازپی ریش خواهی آن روز مزد کمتردیش توشۀ جان خویش از او بردار پیش کایدت مرگ پای آگیش با بیت شاهد ما از یک قطعه باشند، البته ضبط نسخۀ چ پاول هورن درست نخواهد بود. (از یادداشت مؤلف)
شخش. مرغکی باشد کوچک و خوش آواز. (برهان). در انجمن آرا و آنندراج با سین ضبط شده است. مرغک کوچک خوش آوازی است. (لغت فرس اسدی) : گرگ را کی رسد ملامت شات باز را کی بود نهیب شخیش. رودکی. در نسخۀ اسدی چ پاول هورن به جای کلمه شخیش ’شخش’ آمده است و بیت نیز شاهد ’شخش’ است اما اگر دو بیت ذیل که در فرهنگها برای شاهد کلمات مختلف از رودکی است: خویش بیگانه گردد ازپی ریش خواهی آن روز مزد کمتردیش توشۀ جان خویش از او بردار پیش کایدت مرگ پای آگیش با بیت شاهد ما از یک قطعه باشند، البته ضبط نسخۀ چ پاول هورن درست نخواهد بود. (از یادداشت مؤلف)
چوبی را گویند که بر آستانۀ در خانه استوار کنند، بمعنی ریزۀ چوب و خس و خاشاک هم آمده است، (برهان)، و در بعض فرهنگها به معنی آتش یعنی صورتی از آدیش نیز آورده اند، و ظاهراً معنی دوم درست باشد، رجوع به آدیش شود
چوبی را گویند که بر آستانۀ در خانه استوار کنند، بمعنی ریزۀ چوب و خس و خاشاک هم آمده است، (برهان)، و در بعض فرهنگها به معنی آتش یعنی صورتی از آدیش نیز آورده اند، و ظاهراً معنی دوم درست باشد، رجوع به آدیش شود
کیش گویند آهنج بود یعنی باز کردن و هنج نیز گویند (کذا) (فرهنگ اسدی، خطی) : توشۀ خویش زود از او بربای پیش کآیدت مرگ پای آکیش رودکی (از فرهنگ اسدی، خطی) چنگ در چیزی زده درازکرده (برهان) و رجوع به آگیشیدن شود
کیش گویند آهنج بود یعنی باز کردن و هنج نیز گویند (کذا) (فرهنگ اسدی، خطی) : توشۀ خویش زود از او بربای پیش کآیدْت مرگ پای آکیش رودکی (از فرهنگ اسدی، خطی) چنگ در چیزی زده درازکرده (برهان) و رجوع به آگیشیدن شود
میخ آخر. جای اسب بستن. ادرون. آنچه ستور را بدان بندند. آخر اسب. (نطنزی). میخ و گوشۀ دوال که اسب را در آخر بر وی بندند. (صراح اللغه). رسنی یا دوالی که هر دو طرف آن در دیوار یادر زمین نیک فروبرده باشند و میان هر دو حلقه مانندی بیرون باشد که چارپای بدان بندند. آری ّ. اخیه، توسعاً، اسطبل. ج، اواخی: عن النبی صلی اﷲعلیه وسلم انه قال مثل المؤمن کمثل الفرس فی آخیته یجول و یرجع الی آخیته و ان ّ المؤمن یسهو ثم یرجع الی الایمان. (از عوارف المعارف امام سهروردی) ، طناب خیمه، حرمت. عهد
میخ آخُر. جای اسب بستن. ادرون. آنچه ستور را بدان بندند. آخُر اسب. (نطنزی). میخ و گوشۀ دوال که اسب را در آخر بر وی بندند. (صراح اللغه). رسنی یا دوالی که هر دو طرف آن در دیوار یادر زمین نیک فروبرده باشند و میان هر دو حلقه مانندی بیرون باشد که چارپای بدان بندند. آری ّ. اَخیه، توسعاً، اسطبل. ج، اواخی: عن النبی صلی اﷲعلیه وسَلم انه قال مثل المؤمن کمثل الفرس فی آخیته یجول و یرجع الی آخیته و ان ّ المؤمن یسهو ثم یرجع الی الایمان. (از عوارف المعارف امام سهروردی) ، طناب خیمه، حرمت. عهد
مرغکی است خوش آواز. توضیح در لغت فرس (ص 226) و فرهنگهای دیگر معنی آمده با شاهد ذیل: گرگ را کی رسد ملامت شاه ک باز را کی بود نهیب شخیش ک ولی هویت آن معلوم نشد
مرغکی است خوش آواز. توضیح در لغت فرس (ص 226) و فرهنگهای دیگر معنی آمده با شاهد ذیل: گرگ را کی رسد ملامت شاه ک باز را کی بود نهیب شخیش ک ولی هویت آن معلوم نشد
جسمی دارای روشنایی و گرما که از سوختن چوب و زغال و مانند آن پدید آید. قدما آنرا یکی از عنصرهای بسیط چهار گانه می پنداشتند آذر مق آب، پاره ای از زغال و هیمه افروخته اخگر، شعله، سوز، قهر خشم، دوزخ جهنم، گوگرد احر، تندی تیزی، ایذاء ضرر رسانیدن، غم اندوه سخت، بلا مصیبت، عشق سوزان، عاشق. یا آب بر سرآتش... ریختن
جسمی دارای روشنایی و گرما که از سوختن چوب و زغال و مانند آن پدید آید. قدما آنرا یکی از عنصرهای بسیط چهار گانه می پنداشتند آذر مق آب، پاره ای از زغال و هیمه افروخته اخگر، شعله، سوز، قهر خشم، دوزخ جهنم، گوگرد احر، تندی تیزی، ایذاء ضرر رسانیدن، غم اندوه سخت، بلا مصیبت، عشق سوزان، عاشق. یا آب بر سرآتش... ریختن
زمین را شخم کردن و نا کشته گذاشتن استراحت دادن زمین تا دوباره نیروی باروری خود را باز یابد، زمینی که یک سال نکارند تا قوت گیرد زمین نوبتی. یا دو آیش. آیش کردن زمین یک سال در میان. یا سه یا سه آیش. آیش کردن زمین دو سال در میان، تقسیم کردن زمینهای ده بسه قسمت و هر سال یکی ازین سه قسمت را نا کشته گذاشتن
زمین را شخم کردن و نا کشته گذاشتن استراحت دادن زمین تا دوباره نیروی باروری خود را باز یابد، زمینی که یک سال نکارند تا قوت گیرد زمین نوبتی. یا دو آیش. آیش کردن زمین یک سال در میان. یا سه یا سه آیش. آیش کردن زمین دو سال در میان، تقسیم کردن زمینهای ده بسه قسمت و هر سال یکی ازین سه قسمت را نا کشته گذاشتن