جسمی دارای روشنایی و گرما که از سوختن چوب و زغال و مانند آن پدید آید. قدما آنرا یکی از عنصرهای بسیط چهار گانه می پنداشتند آذر مق آب، پاره ای از زغال و هیمه افروخته اخگر، شعله، سوز، قهر خشم، دوزخ جهنم، گوگرد احر، تندی تیزی، ایذاء ضرر رسانیدن، غم اندوه سخت، بلا مصیبت، عشق سوزان، عاشق. یا آب بر سرآتش... ریختن
کیش گویند آهنج بود یعنی باز کردن و هنج نیز گویند (کذا) (فرهنگ اسدی، خطی) : توشۀ خویش زود از او بربای پیش کآیدْت مرگ پای آکیش رودکی (از فرهنگ اسدی، خطی) چنگ در چیزی زده درازکرده (برهان) و رجوع به آگیشیدن شود