جدول جو
جدول جو

معنی آثار - جستجوی لغت در جدول جو

آثار
نشانه ها
آثار علوی: پدیده های هواشناسی مانند رعد و برق، صاعقه، باران، برف و باد، کائنات جو
آثار سفلی: پدیده های زمین شناسی مانند چشمه ها، آتش فشان ها، کوه ها و معادن
تصویری از آثار
تصویر آثار
فرهنگ فارسی عمید
آثار
جمع واژۀ اثر و اثر، نشانه ها، علامات، چیزها که از کسی بر جای ماند، آسال:
ای فخر آل اردشیر ای مملکت را ناگزیر
ای همچنان چون جان و تن آثار و افعالت هژیر،
دقیقی،
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار،
عنصری،
آن رسوم و آثار ستوده هیچ جای نیست، (تاریخ بیهقی)، پادشاهان را چون نیکوسیرت و نیکوآثار باشند طاعت باید داشت، (تاریخ بیهقی)،
آنکه آثار همتش بسته ست
گردن دین و ملک را زیور،
مسعودسعد،
و تو اگرچه مراد خویش مستور میداشتی من آثار آن میدیدم، (کلیله و دمنه)، و یکی از آثار باقی آن پادشاه حضرت بغداد است، (کلیله و دمنه)، آنچنان آثار مرضیه و مساعی حمیده که در تقدیم ابواب عدل و سیاست سلطان ماضی ... ابوالقاسم محمود است، (کلیله و دمنه)، آثار و دلائل آن حیرت می بینم، (کلیله و دمنه)، آنگاه در آثار و نتائج علم طب تأملی کردم، (کلیله و دمنه)، احادیث و اخبار مأثوره، سنن، واهل حدیث آنچه را که از پیغمبر مأثور است خبر و آنچه را از صحابه منقول است اثر گویند، لوازمی که معلل بیک چیز باشند یعنی علت آنها یک چیز باشد، (تعریفات میرسید شریف)، جمع واژۀ ثأر، به معنی خونخواهی، کینه جوئی،
- آثار سفلی، آثار طبایع و عناصر چهارگانه،
- آثار علوی، اثرهای افلاک و کواکب
لغت نامه دهخدا
آثار
اثر، نشانه ها، علامت
تصویری از آثار
تصویر آثار
فرهنگ لغت هوشیار
آثار
جمع اثر، نشانه ها
تصویری از آثار
تصویر آثار
فرهنگ فارسی معین
آثار
نشانه ها، یادبودها، یادگارها
تصویری از آثار
تصویر آثار
فرهنگ واژه فارسی سره
آثار
رد، رگه، نشانه ها، کارها، تالیفات، نوشته ها، پیامدها، تبعات
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آهار
تصویر آهار
(دخترانه)
گلی مرکب با گل برگهای پیوسته به رنگهای سفید قرمز نارنجی صورتی یا دو رنگ که انواع گوناگون کمپر و پرپر دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آذار
تصویر آذار
(دخترانه)
نام ماه سوم از سال شمسی عربی برابر با مارس یا فروردین، بهار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آزار
تصویر آزار
اذیت، آسیب، گزند، برای مثال آزار بیش زاین گردون بینی / گر تو به هر بهانه بیازاری (رودکی - ۵۱۱) عملی که موجب رنجش دیگری شود، رنجش، بن مضارع آزردن و آزاردن، پسوند متصل به واژه به معنای
آزارنده مثلاً دل آزار، زیردست آزار، مردم آزار، بیماری، ناخوشی، درد و مرض، ناراحتی، کدورت، کینه
آزار تلخه: بیماری یرقان، زردی
آزار دادن: رنج دادن، آزار کردن، اذیت کردن، آزردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عثار
تصویر عثار
لغزیدن و افتادن، به سر درآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دثار
تصویر دثار
لباسی که روی لباس های دیگر بر تن کنند مانند جبه و عبا، روپوش، بالاپوش، لباس رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغار
تصویر آغار
نم و رطوبت که به زمین یا در چیزی فروبرود و اثر آن باقی بماند، برای مثال عقیق زار شده ست آن زمین ز بس که ز خون / به روی دشت و بیابان فزون شده ست آغار (عنصری - ۷۵)، نم و رطوبت که از کوزه و مانند آن بیرون تراود، برای مثال از خاطر پرعلم سخن ناید جز خوب / از پاک سبو پاک برون آید آغار (ناصرخسرو - ۳۷۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آذار
تصویر آذار
ماه سوم تقویم شمسی کشورهای عربی، بعد از شباط و قبل از نیسان، مطابق ماه مارس فرنگی. از ماه های سال سریانی یا رومی، ماه اول بهار، برای مثال این هنوز اول آذار جهان افروز است / باش تا خیمه زند دولت نیسان و ایار (سعدی۲ - ۶۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبار
تصویر آبار
دارویی که از سرب و گوگرد تهیه می شد و در چشم پزشکی کاربرد داشت
جمع واژۀ بئر، چاهها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آوار
تصویر آوار
گرد و خاک، غبار، برای مثال از آوار اسبان و گرد سپاه / بشد روشنایی ز خورشید و ماه (فردوسی - لغت نامه - آوار)، خاک، سنگ، آجر، گچ، تیر و دیگر مصالح ساختمانی که هنگام خراب شدن بنا فرومی ریزد، ویران
غارت، چپاول، برای مثال باد گویی نافه های تبتستان بر درید / باغ گویی کاروان شوشتر آوار کرد (فرخی - ۴۲۷)، آزار، رنج، ستم، فساد، بی نظم
آواره، برای مثال به من سپرد و ز من بستدند فرعونان / شدم به عجز و ضرورت ز خانمان آوار (مسعودسعد - ۲۲۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آهار
تصویر آهار
ماده ای مرکب از نشاسته، کتیرا و مانند آنکه به پارچه یا کاغذ می زنند تا محکم، سفت و براق شود
گلی درشت و پر برگ به رنگ های مختلف سفید، زرد، سرخ کم رنگ که بلندی بوته اش به نیم متر می رسد و آن را در باغچه ها می کارند و گیاه یک ساله است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آچار
تصویر آچار
ترشی، هر چیز خوردنی که آن را در آب لیمو یا سرکه خیسانیده باشند و طعمش ترش شده باشد مثلاً آجیل آچار، چاشنی، برای مثال آچار سخن چیست معانی و عبارت / نونو سخن آری چو فراز آمدت آچار (ناصرخسرو - ۳۷۷)
ابزار فلزی برای باز و بسته کردن پیچ و مهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آثام
تصویر آثام
اثم ها، گناهان، بزه ها، جمع واژۀ اثم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دثار
تصویر دثار
لباس رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نثار
تصویر نثار
پراکندگی، افشاندنی، پاشیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
رنج عذاب شکنجه اذیت، تعب مشقت، کین کینه بغض عداوت، رنجیدگی رنجش شکراب، اندوه غم تیمار، تاء لم توجع، ضرب کوب صدمه، آفت، بیماری مرض ناخوشی بیماری مانند جنون و هاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عثار
تصویر عثار
به سر درآمدن لغزیدن و سقوط کردن بسر در آمدن، لغزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خثار
تصویر خثار
پس مانده
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی دست افزار (آچار برابر با پرورده ها و ترشی ها و زمین پست یا سراشیب پارسی است) انواع پرورده ها و ترشیها در آب لیمو و سرکه و مانند آن انواع ترشی آلات، زمین پست و بلند و سراشیب، درهم آمیخته ضم کرده. یا آجیل آچار. آجیلی که بدان زعفران و آب لیمو و گلپر زنند. کلید هر قفل، آلتی فلزی که بوسیله آن مهره های آهنین را باز کنند، قلم حکاکی درفش یا سنبک حکاکی. یا آچار پیچ گوشتی. آلتی فلزی که بوسیله آن پیچ را باز کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آثام
تصویر آثام
بزه ها، گناهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آجار
تصویر آجار
جمع اجر بمعنی مزد
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته ماه سوم رومی ششمین ماه از ماههای سریانی که عرب آنها را} شهور الروم {نامد ماه اول بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغار
تصویر آغار
نم، زه، ندا، عقیق وار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمار
تصویر آمار
حساب، شماره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبار
تصویر آبار
جمع بئر، چاه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبار
تصویر آبار
چاهها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آثام
تصویر آثام
گناهان، گناهها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آچار
تصویر آچار
دست افزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آزار
تصویر آزار
اذیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آمار
تصویر آمار
جمعیت
فرهنگ واژه فارسی سره