جدول جو
جدول جو

معنی آثار

آثار
جمع واژۀ اثر و اثر، نشانه ها، علامات، چیزها که از کسی بر جای ماند، آسال:
ای فخر آل اردشیر ای مملکت را ناگزیر
ای همچنان چون جان و تن آثار و افعالت هژیر،
دقیقی،
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار،
عنصری،
آن رسوم و آثار ستوده هیچ جای نیست، (تاریخ بیهقی)، پادشاهان را چون نیکوسیرت و نیکوآثار باشند طاعت باید داشت، (تاریخ بیهقی)،
آنکه آثار همتش بسته ست
گردن دین و ملک را زیور،
مسعودسعد،
و تو اگرچه مراد خویش مستور میداشتی من آثار آن میدیدم، (کلیله و دمنه)، و یکی از آثار باقی آن پادشاه حضرت بغداد است، (کلیله و دمنه)، آنچنان آثار مرضیه و مساعی حمیده که در تقدیم ابواب عدل و سیاست سلطان ماضی ... ابوالقاسم محمود است، (کلیله و دمنه)، آثار و دلائل آن حیرت می بینم، (کلیله و دمنه)، آنگاه در آثار و نتائج علم طب تأملی کردم، (کلیله و دمنه)، احادیث و اخبار مأثوره، سنن، واهل حدیث آنچه را که از پیغمبر مأثور است خبر و آنچه را از صحابه منقول است اثر گویند، لوازمی که معلل بیک چیز باشند یعنی علت آنها یک چیز باشد، (تعریفات میرسید شریف)، جمع واژۀ ثأر، به معنی خونخواهی، کینه جوئی،
- آثار سفلی، آثار طبایع و عناصر چهارگانه،
- آثار علوی، اثرهای افلاک و کواکب
لغت نامه دهخدا