جدول جو
جدول جو

معنی آتر - جستجوی لغت در جدول جو

آتر
(دخترانه)
آذر، اخگر، آتش
تصویری از آتر
تصویر آتر
فرهنگ نامهای ایرانی
آتر
دشت زمین بایر، دیم کاری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آترینا
تصویر آترینا
(پسرانه)
صورت دیگری از آذرین، نام پسر اوپدرم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آترا
تصویر آترا
(دخترانه)
آذر، آتش، نام یکی از ماههای پاییز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آترابان
تصویر آترابان
(پسرانه)
نگهبان آتش، پیشوای دینی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آزر
تصویر آزر
(پسرانه)
نام پدر حضرت ابراهیم (ع)، اسبی که ران دو پای عقبش مشکی و دستهایش به رنگ دیگر است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آشر
تصویر آشر
(پسرانه)
شاد خوشحال، نام یکی از پسران یعقوب (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آتردین
تصویر آتردین
(پسرانه)
آذردین، نام بهدینی در اوستا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آتروان
تصویر آتروان
(پسرانه)
صورت دیگری از اترابان، نگهبان آتش، پیشوای دین زرتشتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آتروپات
تصویر آتروپات
(پسرانه)
آذرباد، آذرپناه، کسی که آتش نگهدار اوست، اسم سردار آذربایجان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آترون
تصویر آترون
(پسرانه)
صورت دیگری از اترابان، نگهبان آتش، پیشوای دین زرتشتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آترینه
تصویر آترینه
(پسرانه)
صورت دیگری از آذرین، نام پسر اوپدرم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آتریاد
تصویر آتریاد
دسته ای سرباز
فرهنگ فارسی عمید
الکلوئیدی سمّی که از گیاه بلادانه گرفته می شود و در برطرف کردن گرفتگی عضلات و گشادشدن مردمک چشم کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
(رُ تِ)
نام قدیم و اصلی آذربایجان
لغت نامه دهخدا
(تُ سا رِ پَ)
پسر قانون مقدس آتش پناه، نام موبدی وزیر شاپور دویم و شارح اوستا
لغت نامه دهخدا
(تُ)
آذربد. آتش پناه
لغت نامه دهخدا
(تِ آ)
تئاتر مأخوذ از فرانسه و متداول در زبان فارسی. تماشاخانه. نمایش خانه. بازیگرخانه. صحنه یا جایی که بازیگران برای نشان دادن داستان یا واقعه ای ظاهر شوند و آنرا مجسم سازند. فرهنگستان ایران بجای این کلمه ’تماشاخانه’ را پذیرفته است. رجوع به تماشاخانه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ تِ نَ)
آترپاتن
لغت نامه دهخدا
یونانی فرازدم، ترمل آمیزه ای است گریزا که از آمیزش مل (الکل) باترشک (اسید) پدید میظید یونانیان قدیم و بتقلید آنان اقوام دیگر اتر را بجسمی سیال و رقیق که قسمت فوقانی کره ارض را فرا گرفته اطلاق میکردند، بخار رقیق و ماده سیال و سریع التبخیری است که قسمتی از فضای ماورای جو را اشغال کرده و در تمام اجسام نافذ است. دانشمندان فیزیک آنرا عامل انتقال نور و حرارت و الکتریسیته دانسته اند. دارای هیچگونه وزنی نیست در خلا و همه محیط های شفاف که نور از آن عبور میکند موجود است اثیر، نمک فرار و سریع التبخیری است که از، یکی از اسیدهای معدنی یا آلی با الکل، می آید اترسل، ماده ای که از گرفتن یک مولکول آب از دو مولکول الکل حاصل شود اتر اکسید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتربان
تصویر آتربان
در آیین زردشتی نگهبان آتش مقدس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتراکسیون
تصویر آتراکسیون
فرانسوی کشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آترپاتن
تصویر آترپاتن
نام قدیم واصلی آذربایجان
فرهنگ لغت هوشیار
نمد زین اسب و مانند آن تکلتو، زینی که نمد زین آن دو نیم بود، درفشکه بدان نمد زین دوزند، سلاح مانند خنجر و شمشیر و تیر و کمان
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی زهر گیاه از داروها شبه قلیایی است سمی که از مهر گیاه گرفته میشود و در پزشکی و کحالی استعمال میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتریاد
تصویر آتریاد
روسی دسته دسته ای از سربازان یک دسته سرباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتریاد
تصویر آتریاد
((تِ))
یک دسته سرباز
فرهنگ فارسی معین
((تْ رُ))
شبه قلیایی است سمی که از مهرگیاه گرفته می شود و در پزشکی و کحالی استعمال می گردد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آترمه
تصویر آترمه
((رَ مِ))
نمد زین اسب و مانند آن، درفشی که با آن نمدزین را دوزند، سلاح مانند خنجر و شمشیر، آدرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آتربان
تصویر آتربان
((تُ))
در آیین زردشتی نگهبان آتش مقدس، آسروان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آتراکسیون
تصویر آتراکسیون
کشش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آتروپین
تصویر آتروپین
زهر گیاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متر
تصویر متر
گز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آتور
تصویر آتور
آپولون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آتریاد
تصویر آتریاد
دسته
فرهنگ واژه فارسی سره