جدول جو
جدول جو

معنی آبکند - جستجوی لغت در جدول جو

آبکند
زمینی که آب آن را کنده، گود و ناهموار کرده باشد، آبگیر، تالاب، برای مثال هرکه باشد تشنه و چشمه نیابد هیچ جای / بی گمان راضی بیاید گر بیابد آبکند (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۰)، آب انبار
تصویری از آبکند
تصویر آبکند
فرهنگ فارسی عمید
آبکند
آب انبار وتالاب
تصویری از آبکند
تصویر آبکند
فرهنگ لغت هوشیار
آبکند((کَ))
آبگیر، گودال
تصویری از آبکند
تصویر آبکند
فرهنگ فارسی معین
آبکند
خلیج
تصویری از آبکند
تصویر آبکند
فرهنگ واژه فارسی سره
آبکند
سیل گاه، مسیل، گودال، گود، مغاک، آبگیر، تالاب، غدیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آکند
تصویر آکند
آکندن، پسوند متصل به واژه به معنای آکنده، برای مثال پشم آکند، کژآکند، بر بستر غم خفت حسود تو چنان زار / کش تن شود از بار قزاکند شکسته (سوزنی - ۳۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبوند
تصویر آبوند
آوند، ظرف آب، کوزه، آبخوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بکند
تصویر بکند
نان، خمیر آرد گندم یا جو که در تنور یا فر پخته شده باشد، وسیلۀ گذران زندگی، برای مثال محنت سوب و بکند او که از بیخم فکند / طبع موزونم همی ز اندیشه ناموزون کنند (انوری - ۶۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
مخفف آکنده، در کلمات مرکبه چون پشم آکند، جوزآکند، قزآکند، کژآکند، سحرآکند، سیم آکند:
نشان پشت من است آن دو زلف مشک آگین
نشان جان من است آن دو چشم سحرآکند.
رودکی.
هزاران گوی سیم آکند گردان
که افکند اندر این میدان اخضر.
ناصرخسرو.
در قزآکند مرد باید بود
بر مخنث سلاح جنگ چه سود؟
سعدی.
و کاف در این کلمه گاه به ’غ’ و گاه به ’ق’ بدل شده است: کژآغند. جوزقند
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ظرف آب، و ظاهراً آوند مخفف این کلمه است
لغت نامه دهخدا
(بِکَ)
نام قریه ای نزدیک سردارآباد بکردستان
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ)
به معنی آشیانه است که جا و مقام مرغان باشد. (برهان). آشیانۀ پرندگان. (از ناظم الاطباء). لانۀ پرندگان
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبوند
تصویر آبوند
ظرف آب آوند
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که پرندگان در آن جا سکونت کنند آشیانه. توضیح ظاهرا همین کلمه است که به صور بکند و نکند تحریف شده (دهخدا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبکند
تصویر شبکند
((~. کَ))
آشیانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبوند
تصویر آبوند
((وَ))
ظرف آب، آوند
فرهنگ فارسی معین
((بَ))
کالای صنعتی کار نکرده به صورتی که هنوز در بسته بندی کارخانه باشد، دست نخورده، کار نکرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبکند پارس
تصویر آبکند پارس
خلیج فارس
فرهنگ واژه فارسی سره
روستایی در قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان رودپی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی