جدول جو
جدول جو

معنی آبشنگ - جستجوی لغت در جدول جو

آبشنگ
(شَ)
آبزن
لغت نامه دهخدا
آبشنگ
آبزن آبسنگ آبسنج
تصویری از آبشنگ
تصویر آبشنگ
فرهنگ لغت هوشیار
آبشنگ
((شَ))
تشتی از سفال یا فلز که در آن آب گرم و دارو می ریختند و بیمار را در آن می گذاشتند، وان، آرام دهنده، تسکین دهنده، شخصی که مردم را به زبان خوش تسلی دهد، آبزن
تصویری از آبشنگ
تصویر آبشنگ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آبشن
تصویر آبشن
(دخترانه)
آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
فرهنگ نامهای ایرانی
(بِ شَ)
در بعض فرهنگها پیراهنی که بر داماد پوشند آمده است
لغت نامه دهخدا
(شَ)
سعتر. آویشن
لغت نامه دهخدا
(بَ شَ)
آنچه از خرما بیرون باشد. (مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
(بَ شَ)
پشنگ. شیده. خال افراسیاب. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 49 شود، حرکت دهنده و جنباننده، چست و چالاک و ماهر، باهوش. هوشمند، عالم و دانا و بینا، پریشان کننده و پاشنده، متحیر. رجوع به بشول، بشولاندن، بشولانیدن، بشولش، بشولیدن شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
آبزن
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نام شهری از کشمیر برساحل نهر چالنگر در شمال سملان بفاصله 288 هزار گز
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دنگی که بقوت آب حرکت کند و بدان شلتوک برنج کوبند و از نیشکر آب گیرند
لغت نامه دهخدا
(بَ شَ)
پشن. پدر افراسیاب و اغریرث: افراسیاب بن بشنگ افراسیاب بن بشنگ بن زادشم بن توربن فریدون. رجوع به تاریخ گزیده چ عکسی 1328 هجری قمری لندن ص 66، 90 و مجمل التواریخ و القصص ص 28 و پشنگ و پشن شود:
به شنگ دهر مده دل که آن عجوزۀ مست
کباب کرد به شنگی دل هزار بشنگ.
کاتبی، کارگزاری و دانندگی. (سروری) (از شعوری) ، بینندگی. (برهان). بینندگی و دانندگی. (سروری) ، کردار و عمل و اجرا، پرداخت، علم و دانش و بینش. (ناظم الاطباء). و رجوع به بشولیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بِ شِ)
پشنگ. آلتی باشد سرش مانند کلنگ دراز که بنایان بدان دیوار را سوراخ کنند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) (انجمن آرا) (آنندراج). آلتی که بنایان دیوار بدان سوراخ کنند. (شرفنامۀ منیری). دست افزاری باشد که از آهن کرده باشند دراز و سرتیز، بنایان بدان سوراخ در دیوارها کنند. (معیار جمالی) :
درآورد سخطش بارۀ سپهر از پای
به یک اشارت بی دستبرد بیل و بشنگ.
شمس فخری.
، حرکت دادن و متحرک ساختن و جنبانیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
افزار بنایان که سرش مانند کلنگ دراز است و بدان دیوار سوراخ کنند، کلنگ، اسکنه، تیشه بنایی و نجاری
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی برای کوبیدن برنج که با آب کار کند دنگی که بنیروی آب حرکت کند و بدان شلتوک برنج کوبند نیز از نیشکر آب گیرند، جدا کردن پوسته از برنج (باصطلاح شلتوک) (بیشتردر مازندران مستعمل است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبسنگ
تصویر آبسنگ
آبزن آبسنج آبشنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبشن
تصویر آبشن
سعتر، آویشن
فرهنگ لغت هوشیار
((شَ))
گیاهی است معطر و صحرایی با گل های سفید و برگ های کوچک شبیه نعناع. آویشم، آویشه، آویشنه یا آوشن هم گویند، آویشن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بشنگ
تصویر بشنگ
((بِ ش ِ))
کلنگ، تیشه بنایی و نجاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبدنگ
تصویر آبدنگ
((دَ))
آسیاب آبی
فرهنگ فارسی معین